۱۳۹۴ دی ۷, دوشنبه

کتاب نوشته (تهوع، ژان پل سارتر)

مردم در خانه‌هایشان هستند. چیز می‌خوانند، از پنجره آسمان را می‌نگرند. برای آن‌ها... وضع جور دیگری است. آن‌ها به طرز دیگری مسن شده‌اند. آن‌ها میان ارثیه‌ها و هدیه‌ها زندگی می‌کنند و هر تکه از اثاثشان پر است از بطری‌ها، پارچه‌ها، رخت‌های قدیمی، روزنامه‌ها، همه‌اش را نگه‌داشته‌اند، گذشته، تجمل مالکان است.
من گذشته‌ام را کجا نگه‌دارم؟ گذشته را توی جیب نمی‌شود گذاشت. برای مرتب چیدنش خانه‌ای باید داشت. من مالک چیزی جز تنم نیستم، مردی یکه و تنها با هیچ‌چیزی جز تنش، نمی‌تواند یادبودها را واایستاند. یادبودها از میانش می‌گذرند...

تهوع، ژان پل سارتر
Nausea, Jean-Paul Sartre

۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

کتاب نوشته (نامه به کودکی که هرگز زاده نشد، اوریانا فالاچی)

تو کفش چرمی به پا خواهی کرد چون کسی گاوی را کشته است و پوست آن را کنده تا از آن چرم بسازد، تو پالتوی پوست به تن خواهی کرد چون کسی یک حیوان، صد حیوان، را کشته است تا پوست از تنشان بکند. تو مرغ خواهی خورد چون کسی جوجه‌هایی را که به کسی آزاری نمی‌رساندند سربریده. و تازه همه ماجرا این نیست، چون آن‌ها هم به دیگرانی آزار رساندند، کرم‌هایی را می‌خوردند که می‌رفتند تا کاهو را بجوند. همیشه یکی هست که دیگری را می‌کشد یا پوست از تنش می‌کند تا خود باقی بماند.

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد، اوریانا فالاچی
Letter to a Child Never Born, Oriana Fallaci

۱۳۹۴ آذر ۱۸, چهارشنبه

کتاب نوشته (کافکا در کرانه، هاروکی موراکامی)


فقط یک اشتباه مادرزادی وجود دارد، و آن این است که می‌پنداریم زندگی می‌کنیم تا خوشبخت باشیم. تا زمانی که بر این اشتباه مادرزادی پافشاری کنیم، جهان پر از تناقض به نظرمان می‌رسد.

کافکا در کرانه، هاروکی موراکامی
Kafka on the Shore, Haruki Murakami

۱۳۹۴ آذر ۵, پنجشنبه

کتاب نوشته (تهوع، ژان پل سارتر)

دانش‌اندوز، درحالی‌که پلک‌هایش را روی مردمک‌های شعله‌ورش هم میاورد، از سر می‌گیرد، ((آقا من به خدا اعتقاد ندارم، علم وجودش را رد کرده است. ولی آموختم که به انسان‌ها معتقد شوم.))


تهوع، ژان پل سارتر
Nausea, Jean-Paul Sartre

۱۳۹۴ آبان ۲۷, چهارشنبه

کتاب نوشته (خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری)

آدم همه‌جا چیزهایی می‌بیند که وجود ندارد. این چیزها در درون خود آدم است. همه به یک درون گو مبدل می‌شویم که همه‌چیز را به زبان می‌آورد. مرغ‌های دریایی، آسمان، باد، همه‌چیز. صدای عرعر خری را می‌شنوید. خری است و بسیار هم خوشبخت. آن‌قدر خوشبخت که فقط برای یک خر ممکن است. وقتی آدم با خودش می‌گوید: خدایا چقدر غمناک است! عرعر خرها دل آدم را کباب می‌کند. ولی این برای آن است که خر واقعی خود ما هستیم.

خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری
Adieu Gary Cooper (The Ski Bum), Romain Gary

۱۳۹۴ آبان ۲۴, یکشنبه

کتاب نوشته (1Q84، هاروکی موراکامی)

بیشتر مردم در پی یافتن حقیقت نیستند، حقیقت همواره با درد همراه است، و تقریباً هیچ‌کس به دنبال حقیقتِ پر درد نمی‌گردد. آنچه مردم نیاز دارند داستان‌های زیبا و آرامش بخشی است که به زندگی آن‌ها معنا بدهد. و درست از همین‌جاست که مذهب وارد می‌شود.

1Q84، هاروکی موراکامی

Most people are not looking for provable truths. As you said, truth is often accompanied by intense pain, and almost no one is looking for painful truths. What people need is beautiful, comforting stories that make them feel as if their lives have some meaning. Which is where religion comes from.

1Q84, Haruki Murakami

۱۳۹۴ آبان ۲۱, پنجشنبه

کتاب نوشته (کالیگولا، آلبر کامو)

حکومت کردن یعنی دزدیدن، همه این را می‌دانند. اما راه و رسم دزدیدن فرق می‌کند. من علناً می‌دزدم. این کار خیال شمارا از دله‌دزدی فارغ می‌کند.

کالیگولا، آلبر کامو
Caligula, Albert Camus

۱۳۹۴ آبان ۱۳, چهارشنبه

فیلم نوشته (Hannibal)

آدم خوش‌بین اعتقاد دارد که در بهترین دنیای ممکن زندگی می‌کند. آدم بدبین می‌ترسد که این نظریه حقیقت داشته باشد.

The optimist thinks this is the best of all possible worlds. The pessimist fears it is true. (J. Robert Oppenheimer)

Hannibal: Season 3, Episode 4

۱۳۹۴ آبان ۱۰, یکشنبه

بازی نوشته (Mass Effect)

ایستاده بر روی خاکستر هزاران روح، از اشباح بپرس آیا شرافت مهم است؟
سکوت پاسخ تو خواهد بود.

Stand in the ashes of a trillion dead souls, and ask the ghosts if honor matters?
The silence is your answer.

Javik, Mass Effect

۱۳۹۴ آبان ۳, یکشنبه

۱۳۹۴ مهر ۳۰, پنجشنبه

کتاب نوشته (تنهایی پرهیاهو، بهومیل هرابال)

همیشه از این کلام هگل حیرت می‌کردم که می‌گفت: تنها چیزی که در جهان جای هراس دارد، وضعیت متحجر است، وضع بی‌تحرک مرگ، و تنها چیزی که ارزش شادمانی دارد وضعی است که در آن نه‌تنها فرد، که کل جامعه، در حال مبارزه‌ای مدام، برای توجیه خویش است. مبارزه‌ای که به وساطت آن جامعه بتواند جوان شود و به اشکال زندگی جدیدی دست یابد.

تنهایی پرهیاهو، بهومیل هرابال

۱۳۹۴ مهر ۲۸, سه‌شنبه

کتاب نوشته (دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی)

اگر آدم به چیزهایی اعتقاد دارد، به این خاطر است که تربیتش حکم می‌کند که به آن‌ها معتقد باشد. فلسفه یعنی این: پیدا کردن دلایل ناموجه برای چیزهایی که آدم به دلایل ناموجه دیگر به آن‌ها اعتقاد پیداکرده. اگر مردم به خدا معتقد باشند به این دلیل است که طوری تربیت‌شده‌اند که به خدا اعتقاد داشته باشند.

دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی

۱۳۹۴ مهر ۲۵, شنبه

کتاب نوشته (سمرقند، امین معلوف)

در نظر من هدفی که وصول به آن مستلزم ظلم و ستم و کشتار آدمیان باشد ارزش پشیزی را ندارد و هدف هرقدر زیبا و سحرآمیز باشد وقتی با تعصب همراه شود پست و حقیر و بی‌ارج خواهد بود.


سمرقند، امین معلوف

۱۳۹۴ مهر ۲۳, پنجشنبه

فیلم نوشته (Tomorrowland)

کدوم آدم منطقی‌ای با دونستن اینکه "هرچیزی که تا حالا میشناختیم یا دوست داشتیم ممکنه نابود بشه"، شوکه نمیشه؟
برای نجات تمدن باید نابودی‌اش رو نشونش داد، ولی فکر می‌کنید مردم چه واکنشی نسبت به پیش‌گویی یک نابودی حتمی نشون دادند؟
اون رو بلعیدن؛ مثل یه شیرنی شکلاتی، از مرگشون نترسیدن، خودشون رو باهاش سازگار کردن، به عنوان بازی رایانه‌ای، برنامه تلویزیونی، کتاب یا فیلم ازش لذت بردند، همه‌ی دنیا با تمام وجودش آخرالزمان رو در آغوش گرفت و با بی خیالی تمام سریع و سریعتر به سمتش حرکت کرد.
در همین حال، کره‌ی زمین‌تون، داره جلوی چشمتون نابود میشه، در یک زمان دو تا مرض چاقی و قحطی گسترش پیدا میکنه، میشه این رو توضیح بدین؟
Tomorrowland, Brad Bird

۱۳۹۴ مهر ۲۰, دوشنبه

کتاب نوشته (ماجرای عجیب سگی در شب، مارک هادون)

مردم به خدا اعتقاددارند چون دنیا خیلی پیچیده است و آن‌ها فکر می‌کنند نمی‌شود چیزی به پیچیدگی سنجاب پرنده یا چشم انسان یا مغز به‌طور اتفاقی درست‌شده باشد. اما آن‌ها باید منطقی فکر کنند و اگر منطقی فکر می‌کردند متوجه می‌شدند فقط می‌توانند این سؤال‌ها را مطرح کنند برای این‌که قبلاً اتفاق افتاده‌اند و وجود دارند. و میلیاردها سیاره هست که درآن حیات وجود ندارد، اما در آن‌ها هیچ‌کسی نیست که مغز داشته باشد و متوجه شود. مثل این است که اگر همه دنیا سکه می‌انداختند عاقبت کسی می‌توانست 5698 شیر پشت سر هم بیاورد و آن‌وقت فکر می‌کرد خیلی خاص است، اما خاص نبود برای اینکه میلیون‌ها نفر هستند که نتوانسته‌اند 5698 شیر بیاورند.

ماجرای عجیب سگی در شب، مارک هادون

۱۳۹۴ مهر ۱۸, شنبه

کتاب نوشته (خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری)

من یک انسان آزادم، من نمی‌خواهم بنده خوشبختی باشم، خوشبختی‌ها همه از یک قماش‌اند، به‌محض اینکه خوشبخت شدی، از زندگی لذت بردی، دیگر فاتحه عصیان و یاغیگری خوانده می‌شود. هر جا که خوشبختی باشد شورش نیست. خوشبختی افیون جامعه است، رکود است. فقط بدبختی باعث ترقی است. مهمیزی است که آدم را جلو می‌برد. اگر می‌توانید ثابت کنید که دروغ است.

خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری

۱۳۹۴ مهر ۱۶, پنجشنبه

۱۳۹۴ مهر ۱۵, چهارشنبه

کتاب نوشته (تنهایی پرهیاهو، بهومیل هرابال)

طبیعت رحیم، با وحشتی روبه‌رویشان کرده بود، شدیدتر از درد که در لحظه حقیقت به سراغ یک موجود میآید، وحشتی آنچنانکه هر نوع حس امن را از میان میبرد.

تنهایی پرهیاهو، بهومیل هرابال

۱۳۹۴ مهر ۱۲, یکشنبه

۱۳۹۴ مهر ۱۱, شنبه

کتاب نوشته (تهوع، ژان پل سارتر)

بدن همین‌که یک‌بار آغاز به زندگی کرد، به‌خودی‌خود زندگی می‌کند. ولی وقتی به اندیشه می‌رسیم، منم که آن را ادامه می‌دهم، می‌گسترمش.

تهوع، ژان پل سارتر

۱۳۹۴ مهر ۹, پنجشنبه

کتاب نوشته (مکبث، ویلیام شکسپیر)

Things without all remedy should be without regard; what's done, is done.
Macbeth, William Shakespeare
در آنچه گریزی نیست، پشیمانی اشتباه است، آنچه گذشت باز نخواهد گشت.
مکبث، ویلیام شکسپیر

۱۳۹۴ مهر ۶, دوشنبه

کتاب نوشته (خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری)

چون کلمات همیشه مال دیگران است. یک‌جور میراثی است که به‌زور به آدم تحمیل می‌شود. انسان همیشه به زبانی حرف می‌زند که ساخته دیگران است. زبانی که در ایجاد آن هیچ دخالتی نداشته است و هیچ‌چیزش مال خود آدم نیست. کلمات مثل سکه‌های تقلبی است که به شما قالب شده است. هیچ‌چیزش نیست که به خیانت آلوده نباشد.


خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری

۱۳۹۴ شهریور ۲۱, شنبه

۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه

فیلم نوشته (کارآگاه حقیقی)

مارتی: ميتونی تصور کنی، اگر مردم ايمان نداشتن چه‌کارهایی انجام می‌دادند؟
راستی: دقيقاً همون کارهایی که الآن می‌کنند، فقط بدون پنهان‌کاری!
مارتی: مزخرفه، ممکنه قتل و غارت رخ بدهد، خودتم ته دلت ميدونی
راستی: اگر تنها چيزي که باعث می‌شود يک آدم معقول بمونه، اُميد به پاداش الهيه؛ پس دوست من، اون فرد یک کثافته، و دوست دارم تا جايي که میتونم همشون رو رسوا کنم...

True Detective: Season 1, Episode 3

۱۳۹۴ شهریور ۸, یکشنبه

کتاب نوشته (وقتی نیچه گریست، اروین یالوم)

هرگز نباید به خاطر وعده‌های پوچ یک زندگی دیگر در آینده، زندگی کرد یا زندگی را خراب کرد. تنها این زندگی و این لحظه ابدی است...

وقتی نیچه گریست، اروین یالوم

۱۳۹۴ شهریور ۱, یکشنبه

کتاب نوشته (ماجرای عجیب سگی در شب، مارک هادون)


آقای جونز گفت من ریاضی دوست دارم چون امن است. گفت من ریاضی دوست دارم چون این کار یعنی حل مسئله‌ها و این مسئله‌ها مشکل و جالب هستند اما همیشه در پایان جواب سرراستی وجود دارد. منظورش این بود که ریاضی مثل زندگی نیست چون در زندگی در آخر هیچ جواب سرراستی وجود ندارد.

ماجرای عجیب سگی در شب، مارک هادون

۱۳۹۴ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

کتاب نوشته (دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی)

این کار البته نفع چندانی به حال حقیقت نداشت ولی خیلی به نفع خوشبختی تمام‌شده. هیچ‌چیز را مفت به آدم نمی‌دهند. برای خوشبختی باید از خود مایه گذاشت.

دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی

۱۳۹۴ مرداد ۹, جمعه

فیلم نوشته (The Mist)

آماندا: تو به انسانها اعتقاد داری؟
دن: نه به‌هیچوجه
آماندا: خدای من! حرفتو قبول نمی‌کنم، ذات مردم خوب و نجیبه.
دن: آره، تا زمانی که ماشین‌ها کار کنند و تو بتونی به پلیس زنگ بزنی، اما فقط کافیه همینارو ازشون بگیری، توی تاریکی رهاشون کنی و بترسونیشون... دیگه هیچ قانونی باقی نمی‌مونه

Amanda: You don't have much faith in humanity, do you?
Dan: None, whatsoever.
Amanda: I can't accept that. People are basically good; decent. My god, David, we're a civilized society.
David: Sure, as long as the machines are working and you can dial 911. But you take those things away, you throw people in the dark, you scare the shit out of them - no more rules.

The Mist, Frank Darabont (Based on Stephen King's Novel)

۱۳۹۴ مرداد ۵, دوشنبه

کتاب نوشته (تهوع، ژان پل سارتر)

میدانی، بنای دوست داشتن کسی را گذاشتن، کار بزرگی است. باید نیرو، کنجکاوی، نابینایی داشت... حتی لحظه‌ای هست، درست در آغاز، که باید از روی مغاکی پرید. اگر کسی به آن فکر کند، این کار را نخواهد کرد...

تهوع، ژان پل سارتر

۱۳۹۴ تیر ۲۶, جمعه

سی و یک

سی حس عجیبی داشت، سه دهه عمر، ورود به دنیایی تازه، موهایی که تار به تار رو به سفیدی است و این احساس که از یکجایی به بعد دیگر بزرگ نمی‌شویم! پیر می‌شویم.

اما سی‌ویک مثل همیشه شروع شد، روزمره، آرام و بدون اتفاق تازه، بی‌تفاوت به عمری که به طولش اضافه می‌شود یا از باقیمانده‌اش کم می‌شود. گذشت یک سال از دهه چهارم زندگی.

۱۳۹۴ تیر ۱۵, دوشنبه

فیلم نوشته (Hannibal)

تمام غصه‌ها قابل‌تحمل‌اند؛ اگر در یک داستان قرار بگیرند، یا داستانی درباره آن‌ها گفته شود.

All sorrows can be borne if you put them into a story or tell a story about them. (Karen Blixen)

Hannibal: Season 3, Episode 3

۱۳۹۴ تیر ۱۴, یکشنبه

۱۳۹۴ تیر ۱۱, پنجشنبه

کتاب نوشته (تهوع، ژان پل سارتر)

جمعه، ساعت سه برای هر کاری که آدم می‌خواهد بکند، همیشه یا خیلی دیر است یا خیلی زود. لحظه‌ای غریب در بعدازظهر، امروز تحمل‌ناپذیر است.

تهوع، ژان پل سارتر

۱۳۹۴ خرداد ۲۰, چهارشنبه

۱۳۹۳ اسفند ۹, شنبه

کتاب نوشته (تهوع، ژان پل سارتر)

انسان همیشه نقال داستان است. او در احاطه‌ی داستان‌های خودش و داستان‌های دیگران زندگی می‌کند. هرچه را که برایش رخ دهد، از خلال این داستان‌ها می‌بیند و می‌کوشد تا زندگی‌اش را طوری بگذراند که گفتی مشغول نقل کردن آن است.

اما درنهایت باید انتخاب کرد. زندگی کردن یا نقل کردن...

تهوع، ژان پل سارتر

۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

کتاب نوشته (هوس، امیل زولا)

کارخانه ساعت‌های روز را بدون شتاب می‌بلعید و ماشین‌ها و ابزار مختلف از عضلات کارگران تمام قوایی را که لازم داشتند می‌مکیدند، روزی از عمر آن‌ها گذشته بود بی‌آنکه اثری از خود برجای گذاشته باشد و کارگر بدون اینکه متوجه باشد قدمی بیشتر و شتاب‌زده‌تر به‌سوی فرسودگی و مرگ برداشته بود!

هوس، امیل زولا

۱۳۹۳ بهمن ۱۵, چهارشنبه

کتاب نوشته (وقتی نیچه گریست، اروین یالوم)

برای اینکه دو نفر برای هم خوب باشند، هرکدام باید ابتدا برای خود خوب باشند. تا زمانی که متوجه تنهایی خود نشویم، از دیگی به‌عنوان سپری در مقابل تنهایی استفاده می‌کنیم. فقط کسی که بتواند شجاعانه زندگی کند، قادر است به دیگری عشق پیشکش کند.

وقتی نیچه گریست، اروین یالوم

۱۳۹۳ بهمن ۵, یکشنبه

۱۳۹۳ دی ۲۸, یکشنبه

کتاب نوشته (وقتی نیچه گریست، اروین یالوم)

هرگز هیچ‌کس، کاری را کاملاً به خاطر دیگری انجام نمی‌دهد. تمام‌کارها متوجه خود آدم، تمام خدمات برای خود و تمام عشق‌ها، عشق به خود است.

وقتی نیچه گریست، اروین یالوم

۱۳۹۳ دی ۱۱, پنجشنبه

کتاب نوشته (تهوع، ژان پل سارتر)

این زمان است، زمان پاک عریان، آهسته به وجود می‌آید، منتظرمان می‌گذارد، و وقتی می‌آید دلمان آشوب می‌شود، چون که پی می‌بریم از مدت‌ها پیش آن‌جا بوده است.

تهوع، ژان پل سارتر

کتاب نوشته: زندگی در پیش رو، رومن گاری

او می‌گفت ترس مطمئن‌ترین متحد ماست و بدون آن خدا می‌داند چه بر سرمان می‌آید. #زندگی_در_پیش_رو، #رومن_گاری The Life Before Us, a Novel by Rom...