۱۳۹۶ بهمن ۱۱, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: بید کور، زن خفته، #هاروکی_موراکامی

* نمی‌دانستم زمان مناسب برای رفتن رسیده است یا نه! به نظر می‌رسد تمام زندگی من حول همین مسئله می‌چرخد که تلاش کنم تا متوجه زمان مناسب برای پایان یافتن یک مکالمه بشوم.
بید کور، زن خفته: چاقوی شکاری

* ترسناک‌ترین چیزی که در جهان وجود دارد، خود ما هستیم.
بید کور، زن خفته: آیینه

* خواندن با صدای بلند متفاوت از دنبال کردن جملات با چشمان است. چیزی کاملاً غیرمنتظره در ذهن می‌تراود، نوعی طنین غیرقابل‌توصیف که من نمی‌توانم در برابرش مقاومت کنم.
بید کور، زن خفته: گربه‌های آدم‌خوار

بید کور، زن خفته، هاروکی موراکامی
Blind Willow, Sleeping Woman, Haruki Murakami

۱۳۹۶ بهمن ۹, دوشنبه

#کتاب_نوشته: شیطان و خدا، #ژان_پل_سارتر

فکر می‌کنی اگر هزار سال در بهشت بمانم هرگز وحشت چشمان او فراموشم بشود؟ تا زمانی که در جهنم تو دوزخیان و در زمین تو فقرا هستند، من برگزیدگان تو را که می‌توانند شاد باشند تحقیر می‌کنم.

شیطان و خدا، ژان پل سارتر
The Devil and the Good Lord (Le Diable et le Bon Dieu), Jean-Paul Sartre

۱۳۹۶ بهمن ۸, یکشنبه

۱۳۹۶ بهمن ۷, شنبه

#کتاب_نوشته: بید کور، زن خفته، #هاروکی_موراکامی


آن‌قدرها هم خوش‌قیافه نبود، هرچند ممکن بود ازنظر برخی جذاب باشد اما چیزی در او وجود داشت که مستقیماً به درونت نفوذ می‌کرد، مخصوصاً چشم‌هایش و آن نگاه ساکت و شفاف که مانند قندیل‌های یخ در یک صبح زمستانی می‌درخشیدند، تنها تلألوئی از زندگی.

بید کور، زن خفته: مرد یخی، هاروکی موراکامی
Blind Willow, Sleeping Woman, Haruki Murakami

۱۳۹۶ بهمن ۴, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: ساعت‌ساز نابینا، #ریچارد_داوکینز

روحیات ما طوری است که سقط تنها یک تخمک انسان (درهرصورت بیشتر تخمک‌ها محکوم‌به فنا هستند) خشم و نگرانی اخلاقی بیشتری به پا می‌کند تا تشریح هر تعداد شامپانزه بالغ. در حالی که احتمالاً آخرین جد مشترک انسان و شامپانزه همین پنج میلیون سال پیشت می‌زیست، ما و شامپانزه نودونه درصد ژن‌هایمان مشترک است.

ساعت‌ساز نابینا، ریچارد داوکینز
The Blind Watchmaker, Richard Dawkins

۱۳۹۶ بهمن ۳, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: بازمانده روز: #کازوئو_ایشی‌گورو

* چه حاصلی دارد که مدام به پشت سرمان نگاه کنیم و خودمان را سرزنش کنیم که چرا زندگی ما آن‌طور که می‌خواستیم از آب درنیامد؟ واقعیت سرسخت، مسلماً این است که چاره‌ای نیست جز این‌که سرنوشت را قبول کنیم.

* این‌یکی ازآن وقایعی بود که در یک‌لحظه حیاتی از جریان درشد انسان پیش می‌آید و انسان را تا سرحد قدرتش تحت‌فشار و امتحان قرار می‌دهد، به‌طوری‌که از آن به بعد انسان کار خودش را با معیارهای تازه‌ای مورد قضاوت قرار می‌دهد.

بازمانده روز، کازوئو ایشی‌گورو
The Remains of the Day, Kazuo Ishiguro
ترجمه: نجف دریابندری


۱۳۹۶ بهمن ۱, یکشنبه

#کتاب_نوشته: پندار خدا، #ریچارد_داوکینز

ما بیشتر تمایل داریم سایه را با دزد عوضی بگیریم تا دزد را با سایه. چراکه یک ایجاب غلط ممکن است وقت تلف کردن باشد، اما یک نفی غلط می‌تواند مرگبار باشد. 

پندار خدا، ریچارد داوکینز
The God Delusion, Richard Dawkins

۱۳۹۶ دی ۳۰, شنبه

#کتاب_نوشته: شیطان و خدا، #ژان_پل_سارتر

* دنیا بی‌عدالتی است، اگر قبول کنی شریک جرم می‌شوی، اگر عوض کنی جلاد می‌شوی.

* تو کیستی که به من امر می‌کنی؟ و شما چه احتیاجی به شنیدن اوامر او دارید؟ هیچ‌کس حق ندارد به شما امر کند مگر روسایی که خودتان انتخاب کرده‌اید.

شیطان و خدا، ژان پل سارتر
The Devil and the Good Lord (Le Diable et le Bon Dieu), Jean-Paul Sartre

۱۳۹۶ دی ۲۷, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: دیدن از سیزده منظر، #کالم_مک‌کان

من دراثنای اولین شکستم در باور مردم متولد شدم.

دیدن از سیزده منظر، کالم مک‌کان
Thirteen Ways of Looking, Colum McCann

#کتاب_نوشته: سرزمین گوجه‌های سبز، #هرتا_مولر

* آنها هر شخص تازه‌وارد را شریک خلافکاری‌های خود می‌کنند. برای هم‌آواز شدن با دیگران، سکوت پیشه کردن و اعتیاد به خوردن خون گرم، به یکی دو روز بیشتر نیاز نیست.

* او گفت: اگر فقط فرد موردنظر کشور را ترک می‌کرد، بقیه می‌توانستند بمانند. او خودش این قضیه را باور نداشت، هیچ‌کس معتقد نبود که فرد موردنظر باید برود. ما هرروز درباره بیماری قدیم و جدید دیکتاتور شایعاتی می‌شنیدیم و البته هیچ‌کس باور نمی‌کرد.

سرزمین گوجه‌های سبز، هرتا مولر
The Land of Green Plums, Herta Müller

۱۳۹۶ دی ۲۶, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: طرح بزرگ، #استیون_هاوکینگ

فرقی نمی‌کند جهان به‌تازگی خلق‌شده باشد یا نه، درهرصورت آنچه احتمالاً از همان ابتدا مسلم بوده است، این است که انسان‌ها تنها در بخش بسیار کوچکی از تاریخ کیهان زیسته‌اند.

طرح بزرگ، استیون هاوکینگ
The Grand Design, Stephen Hawking

#تایپوگرافی: دیوان شمس، #مولوی

چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون
چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون

دیوان شمس، مولوی

۱۳۹۶ دی ۲۴, یکشنبه

#کتاب_نوشته: پندار خدا، #ریچارد_داوکینز

به نظر می‌رسد که شکارچیان به زیبایی "آفریده" شده‌اند تا طعمه‌ی خود را شکار کنند، و شکارها هم به همان زیبایی "آفریده" شده‌اند تا از شکارچی بگریزند. اما خدا طرف کیست؟

پندار خدا، ریچارد داوکینز
The God Delusion, Richard Dawkins

۱۳۹۶ دی ۲۳, شنبه

#کتاب_نوشته: طرح بزرگ، #استیون_هاوکینگ

اما فلسفه اینک مرده است. فلسفه نتوانست پیشرفت‌های جدید در علم، مخصوصاً فیزیک را تاب بیاورد. به‌این‌ترتیب دانشمندان، در تلاش برای آگاهی بیشتر، حامل مشعل اکتشافات شدند.

طرح بزرگ، استیون هاوکینگ
The Grand Design, Stephen Hawking

۱۳۹۶ دی ۲۲, جمعه

#کتاب_نوشته: بید کور، زن خفته، #هاروکی_موراکامی

حداقل یک‌چیز خوب در مورد تلویزیون وجود دارد، می‌توانی هر وقت که دوست داری خاموشش کنی، و هیچ‌کس هم شکایتی نمی‌کند.

بید کور، زن خفته: فاجعه‌ی معدن نیویورک، هاروکی موراکامی
Blind Willow, Sleeping Woman, Haruki Murakami

۱۳۹۶ دی ۲۱, پنجشنبه

۱۳۹۶ دی ۲۰, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: حس یک پایان، #جولین_بارنز

او از روی منطق فکر می‌کرد و بر اساس نتیجه ذهنیتی منطقی دست به عمل می‌زد، درحالی‌که بیشتر ما تصمیم غریزی می‌گیریم و بعد یک نظام استدلال بر پا می‌کنیم که آن را توجیه کند.

حس یک پایان، جولین بارنز
The Sense of an Ending, Julian Barnes

۱۳۹۶ دی ۱۶, شنبه

#کتاب_نوشته: ویروس‌های ذهن، #ریچارد_داوکینز

فرد خود را ناگزیر می‌یابد که یک اعتقاد درونی را صادق صواب یا ارزشمند انگارد، اعتقادی که به نظر نمی‌رسد نیازی به شواهد یا استدلال داشته باشد، اما بااین‌حال شخص احساس می‌کند که کاملاً مجاب‌کننده و متقاعدکننده است. نام چنین باوری را "ایمان" می‌گذاریم، در مرحله بعد، فرد قوت و تزلزل‌ناپذیری ایمان را فضیلتی می‌داند گرچه ایمان پایه‌ای در شواهد ندارد. در حقیقت فرد احساس می‌کند هرچه شواهد کمتر باشند، آن باور ارزشمندتر است

ویروس‌های ذهن، ریچارد داوکینز
Viruses of the Mind, Richard Dawkins

۱۳۹۶ دی ۱۴, پنجشنبه

#کتاب_نوشته: بازمانده روز: #کازوئو_ایشی‌گورو

صحبت از نقطه عطف هیچ عیبی ندارد، ولی این لحظه‌ها را فقط بعد از گذشتن آنها می‌توان تشخیص داد. طبیعی است که وقتی امروز به این لحظه‌ها نگاه می‌کنیم، ممکن است به نظر برسد که آنها در زندگی انسان بسیار ذی‌قیمت بوده‌اند، ولی البته در همان لحظه تصور انسان غیرازاین است. در آن موقع درواقع این‌طور به نظر می‌رسید که انسان روزها و ماها و سال‌های بی‌شماری در اختیار دارد.

بازمانده روز، کازوئو ایشی‌گورو
The Remains of the Day, Kazuo Ishiguro
ترجمه: نجف دریابندری

۱۳۹۶ دی ۱۱, دوشنبه

#کتاب_نوشته: بچه‌های نیمه شب، سلمان رشدی

* آیا نبوغ چیزی بود که رابطه‌ای با خواستن و توانستن و دانستن و فهمیدن نداشت؟ آیا چیزی بود که در وقتی معین، خودبه‌خود مثل شال پشمی پاک و خوش‌نقش‌ونگاری روی دوش آدم می‌افتد و هرگز نیازی به شستن آن نیست؟

* آه، تضاد ابدی درون و بیرون! چون هیچ انسانی، در درون خودش، کامل و همگون نیست، همه نوع چون‌وچرا و چگونه در اندرونش انباشته است، یک‌لحظه کسی است و لحظه دیگر، کسی دیگر. از طرفی، تن آدمی کامل و همگون است. تفکیک‌ناپذیر است چون لباسی سراسر یک‌تکه یا چون پرستشگاهی مقدس.

بچه‌های نیمه شب، سلمان رشدی
Midnight's Children, Salman Rushdie

کتاب نوشته: زندگی در پیش رو، رومن گاری

او می‌گفت ترس مطمئن‌ترین متحد ماست و بدون آن خدا می‌داند چه بر سرمان می‌آید. #زندگی_در_پیش_رو، #رومن_گاری The Life Before Us, a Novel by Rom...