۱۳۹۴ مرداد ۹, جمعه

فیلم نوشته (The Mist)

آماندا: تو به انسانها اعتقاد داری؟
دن: نه به‌هیچوجه
آماندا: خدای من! حرفتو قبول نمی‌کنم، ذات مردم خوب و نجیبه.
دن: آره، تا زمانی که ماشین‌ها کار کنند و تو بتونی به پلیس زنگ بزنی، اما فقط کافیه همینارو ازشون بگیری، توی تاریکی رهاشون کنی و بترسونیشون... دیگه هیچ قانونی باقی نمی‌مونه

Amanda: You don't have much faith in humanity, do you?
Dan: None, whatsoever.
Amanda: I can't accept that. People are basically good; decent. My god, David, we're a civilized society.
David: Sure, as long as the machines are working and you can dial 911. But you take those things away, you throw people in the dark, you scare the shit out of them - no more rules.

The Mist, Frank Darabont (Based on Stephen King's Novel)

۱۳۹۴ مرداد ۵, دوشنبه

کتاب نوشته (تهوع، ژان پل سارتر)

میدانی، بنای دوست داشتن کسی را گذاشتن، کار بزرگی است. باید نیرو، کنجکاوی، نابینایی داشت... حتی لحظه‌ای هست، درست در آغاز، که باید از روی مغاکی پرید. اگر کسی به آن فکر کند، این کار را نخواهد کرد...

تهوع، ژان پل سارتر

۱۳۹۴ تیر ۲۶, جمعه

سی و یک

سی حس عجیبی داشت، سه دهه عمر، ورود به دنیایی تازه، موهایی که تار به تار رو به سفیدی است و این احساس که از یکجایی به بعد دیگر بزرگ نمی‌شویم! پیر می‌شویم.

اما سی‌ویک مثل همیشه شروع شد، روزمره، آرام و بدون اتفاق تازه، بی‌تفاوت به عمری که به طولش اضافه می‌شود یا از باقیمانده‌اش کم می‌شود. گذشت یک سال از دهه چهارم زندگی.

۱۳۹۴ تیر ۱۵, دوشنبه

فیلم نوشته (Hannibal)

تمام غصه‌ها قابل‌تحمل‌اند؛ اگر در یک داستان قرار بگیرند، یا داستانی درباره آن‌ها گفته شود.

All sorrows can be borne if you put them into a story or tell a story about them. (Karen Blixen)

Hannibal: Season 3, Episode 3

۱۳۹۴ تیر ۱۱, پنجشنبه

کتاب نوشته (تهوع، ژان پل سارتر)

جمعه، ساعت سه برای هر کاری که آدم می‌خواهد بکند، همیشه یا خیلی دیر است یا خیلی زود. لحظه‌ای غریب در بعدازظهر، امروز تحمل‌ناپذیر است.

تهوع، ژان پل سارتر

کتاب نوشته: زندگی در پیش رو، رومن گاری

او می‌گفت ترس مطمئن‌ترین متحد ماست و بدون آن خدا می‌داند چه بر سرمان می‌آید. #زندگی_در_پیش_رو، #رومن_گاری The Life Before Us, a Novel by Rom...