۱۳۹۵ اردیبهشت ۶, دوشنبه

کتاب نوشته (کالیگولا، آلبر کامو)

- خودت میدانی که من هیچ‌وقت فکر نمی‌کنم. عاقل‌تر از آنم که فکر بکنم!
- ولی کایوس اگر شروع به فهمیدن بکند، با آن دل کوچک و مهربانی که دارد، برعکس من، قادر است که دست به هر کاری بزند. و خدا می‌داند که چه به‌روز ما خواهد آمد.

کالیگولا، آلبر کامو
Caligula, Albert Camus

۱۳۹۵ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

کتاب نوشته (سمرقند، امین معلوف)

من از آن‌کسانی نیستم که ایمانشان قضاوت دهشت آفرین و عبادتشان به عادت تحمل استبداد قرون، زانو زدن و بر خاک افتادن و زمین ادب بوسه دادن و تعظیم و کرنش است. اما از عبادت من بخواهید، سیر معنوی در وجود یک گل سرخ، تماشای ستارگان بی‌شمار، در شگفت ماندن از زیبایی‌های خلقت و از کمال نظم منطقی آن و آدمی که زیباترین اثر خلقت است و مغز او که تشنه معرفت است و قلب او که تشنه عشق است و حواس او که برانگیخته می‌شوند و ارضا می‌گردند.

سمرقند، امین معلوف
Samarkand, Amin Maalouf

۱۳۹۵ فروردین ۲۲, یکشنبه

کتاب نوشته (همنوایی شبانه ارکستر چوبها، رضا قاسمی)

ندیده‌اید دیوانگانی که به شما هشدار می‌دهند که دیوانه نیستند و شما، همه‌ی شما نظارگان، به او خندیده‌اید؟ پس ممکن است من هم از این مرز، از این انتها، برگذشته باشم وندانم؟

همنوایی شبانه ارکستر چوبها، رضا قاسمی
The Nocturnal Harmony of Wood Orchestra, Reza Ghassemi

۱۳۹۵ فروردین ۱۴, شنبه

کتاب نوشته (همنوایی شبانه ارکستر چوبها، رضا قاسمی)

وقتی برای کسی زمان متوقف‌شده باشد، در هیچ کجای ذهنش دیگر جایی، هرچند کوچک، نه برای من و نه برای هیچ‌کس دیگر وجود ندارد، هرچه هست رشته‌هایی است از خاکستر پریشانی که میان عصب‌های کاسه‌ی سر، شاخه دوانده و زمان را در چنبره‌ی خود مدفون کرده است.


همنوایی شبانه ارکستر چوبها، رضا قاسمی
The Nocturnal Harmony of Wood Orchestra, Reza Ghassemi

کتاب نوشته: زندگی در پیش رو، رومن گاری

او می‌گفت ترس مطمئن‌ترین متحد ماست و بدون آن خدا می‌داند چه بر سرمان می‌آید. #زندگی_در_پیش_رو، #رومن_گاری The Life Before Us, a Novel by Rom...