۱۳۹۵ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: سالار مگس‌ها، #ویلیام_گلدینگ

زندگی یک موضوع علمی است، یکی دو سال دیگر که جنگ تمام شود، آدمی به مریخ پا می‌گذارد، هیچ هیولایی با چنگال تیز اینجا وجود ندارد، ترسی هم وجود ندارد، مگر اینکه... مگر اینکه انسان‌ها از یکدیگر بترسند.

سالار مگس‌ها، ویلیام گلدینگ
Lord of the Flies, William Golding

۱۳۹۵ بهمن ۱۱, دوشنبه

#کتاب_نوشته: دنیای قشنگ نو، #آلدوس_هاکسلی

و راز سعادت و فضیلت در همین نهفته است، دوست داشتن آنچه باید انجام بدهید. تمام هدف‌های تربیت در این خلاصه می‌شود: علاقه‌مند ساختن آدم‌ها به سرنوشت اجتماعی گریزناپذیرشان.

دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی
Brave New World, Aldous Huxley

۱۳۹۵ بهمن ۱۰, یکشنبه

#کتاب_نوشته: سمفونی مردگان، #عباس_معروفی

احساس می‌کرد وقتی آدم تنها می‌شود، تمامی غم دنیا در وجودش خیمه می‌زند. آن‌قدر از دیگران دور می‌شود که دیگر هیچ‌وقت نمی‌تواند به آن‌ها نزدیک شود. می‌بیند میان این‌همه آدم، حسابی تنهاست.

سمفونی مردگان، عباس معروفی
Symphony of the Dead, Abbas Maroufi

۱۳۹۵ بهمن ۷, پنجشنبه

#کتاب_نوشته: ناطور دشت، #جی_دی_سالینجر

دلم می‌خواست از پنجره خودم را پرت کنم پائین. اگر یقین داشتم که به‌محض زمین خوردن کسی پیدا می‌شود که پارچه‌ای روی جسد من بکشد، احتمال داشت این کار را بکنم، اما دلم نمی‌خواست یک‌مشت آدم فضول و احمق بیایند و به بدن متلاشی‌شده و خون‌آلود من نگاه بکنند.

ناطور دشت، جی. دی. سالینجر
The Catcher in the Rye, J. D. Salinger

۱۳۹۵ بهمن ۶, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: مرشد و مارگاریتا، #میخائیل_بولگاکف

فکرش را بکن اگر اهرمن نمی‌بود، کار خیر شما چه فایده‌ای می‌داشت و بدون سایه دنیا چه شکلی پیدا می‌کرد؟ مردم و همه‌چیزها سایه‌دارند، آیا می‌خواهی زمین را از همه درخت‌ها، از همه موجودات، پاک‌کنی تا آرزویت برای دیدار نور مطلق تحقق یابد؟

مرشد و مارگاریتا، میخائیل بولگاکف
The Master and Margarita, Mikhail Bulgakov

۱۳۹۵ بهمن ۵, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: وردی که بره‌ها می‌خوانند، #رضا_قاسمی

مرا به چشم مردی می‌دید فداکار که برای درآوردن نان خانواده دارد با جان خودش بازی می‌کند. من هم بدم نمی‌آمد به این تصور دامن بزنم. آخر، غم نان قابل‌فهم‌تر است تا غم رؤیا


وردی که بره‌ها می‌خوانند، رضا قاسمی
The Spell Chanted by Lambs, Reza Ghasemi

۱۳۹۵ دی ۲۹, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: فانوس دریایی، #آلیسون_مور

وقتی در اتاق انتظار درمانگاه نشسته بود، به موجودات بی‌حرکتی فکر می‌کرد که در موزه دیده بود و به یاد کلکسیون کوچک شب‌پره خودش افتاد. او هنوز هم به یادمی آورد که گرفتن اولین شب‌پره چه حال و هوایی داشت، حس غلغلک بال‌های پودر مانند که در میان دست‌های او گیر افتاده بودند.

فانوس دریایی، آلیسون مور
The Lighthouse, Alison Moore

۱۳۹۵ دی ۲۸, سه‌شنبه

کتاب نوشته: دختری در قطار، #پائولا_هاوکینز

خلأ و کمبودهایی در زندگی‌ات وجود دارد که همیشگی است. باید با آن‌ها کنار بیایی. مثل ریشه درخت که با سنگ بتونی اطرافش کنار می‌آید.

دختری در قطار، پائولا هاوکینز
The Girl on the Train, Paula Hawkins

۱۳۹۵ دی ۲۷, دوشنبه

خداحافظ گاری کوپر، #رومن_گاری

هر چیز حدی دارد، حتی تصمیم آدم به جسارت و پذیرفتن واقعیت. وقتی به آن حد رسیدی دیگر کاری نمی‌شود کرد. واقعیت باید فکری برای خودش بکند.

خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری
The Ski Bum (Adieu Gary Cooper), Romain Gary

سمرقند، #امین_معلوف

یک جوانک، جانشین یک جوان دیگر می‌شود، یک وزیر، وزیر دیگر را برکنار می‌کند! تو را به خدا! چطور می‌توانی زیباترین سال‌های عمرت را در این قفس وحشی سپری کنی؟ بگذار گلوی یکدیگر را بدرند و بکشند و کشته شوند، آیا درخشندگی خورشید و شیرینی انگور کمتر خواهد شد؟

سمرقند، امین معلوف
Samarkand, Amin Maalouf

۱۳۹۵ دی ۲۶, یکشنبه

سمرقند، امین معلوف

آن روز که تو بتوانی هرچه در اندیشه داری بیان کنی، فرزندان تو و فرزندانِ فزرندان تو فرصت خواهند یافت که به پیری برسند. اکنون ما در عصر هراس به سر می‌بریم. تو باید دارای دو چهره باشی یکی برای ارائه به مردم عوام و دیگری برای خودت و خالق خودت. اگر می‌خواهی چشم و گوش و زبان خود را حفظ کنی فراموش کن که چشم و گوش و زبان در کالبدت داری.

سمرقند، #امین_معلوف
Samarkand, #Amin_Maalouf

۱۳۹۵ دی ۲۵, شنبه

هرگز رهایم مکن، کازوئو ایشی‌گورو

درست مثل شطرنج است، وقتی حرکتی را انجام می‌دهی و دستت را از روی مهره برمی‌داری، تازه می‌فهمی چه اشتباهی انجام دادی و حس ترسی بر تو غلبه می‌کند چون هنوز ابعاد و عواقب این اشتباه را نمی‌دانی.

هرگز رهایم مکن، کازوئو ایشی‌گورو
Never Let Me Go, Kazuo Ishiguro

جستارهایی درباب عشق، آلن دو باتن

می‌بایست عشق را پذیرا شد، بدون فروافتادن در یاس یا امیدواری، بدون تدوین فلسفه‌ای برای ترس‌ها، یا سرخوردگی‌های اخلاقی‌مان. عشق به ذهن تحلیل‌گر، نوعی فروتنی می‌آموزد، درسی که هرچند برای رسیدن به قطعیت‌های ثابت راه دشواری دارد، و آن این‌که تحلیل هرگز نمی‌تواند، راهی بدون خطا برود و لاجرم هرگز از طنز و کنایه به دور نیست.


جستارهایی درباب عشق، آلن دو باتن
Essays in Love, Alain de Botton

۱۳۹۵ دی ۲۳, پنجشنبه

کالیگولا، آلبر کامو

به‌هرحال، مالیات بر گناه بستن خیلی بهتر است تا کفاره از ثواب گرفتن که رسم جوامع جمهوری است.

کالیگولا، آلبر کامو
Caligula, Albert Camus

۱۳۹۵ دی ۲۲, چهارشنبه

بچه‌های نیمه شب، سلمان رشدی

پس از مرگ او، شاه جهان برایش آرامگاهی ساخت که کارت‌پستال‌ها و جعبه‌های شکلات تصویرش را جاودانی کرده‌اند و راهروهای بیرونی‌اش پر از بوی ادرار و دیوارهایش پوشیده از یادگاری است و در داخل آن راهنماها سروصدا می‌کنند تا به توریست‌ها نشان بدهند که صدا در آنجا طنین شگرفی به خودش می‌گیرد هرچند که در همان‌جا به سه زبان نوشته‌شده است "سکوت"

بچه‌های نیمه شب، سلمان رشدی
Midnight's Children, Salman Rushdie

۱۳۹۵ دی ۱۹, یکشنبه

جنگ آخرزمان، ماریو بارگاس یوسا

با دانشگاه مخالف بود و آن را مسئول جدایی کار فکری و کار بدنی و بنابراین علت نابرابری‌های اجتماعی بدتر از حکومت اشراف و حکومت توانگران می‌دانست!

جنگ آخرزمان، ماریو بارگاس یوسا
The War of the End of the World, Mario Vargas Llos

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد، اوریانا فالاچی

درد با ما به دنیا می‌آید، با ما بزرگ می‌شود و همیشه با ماست. ما به آن عادت کرده و احساس می‌کنیم همیشه باید مثل دست‌وپا همراه ما باشد.

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد، اوریانا فالاچی
Letter to a Child Never Born, Oriana Fallaci

۱۳۹۵ دی ۱۴, سه‌شنبه

کارتن‌خواب

صبح وقتی داشتم ماشین را پارک می‌کردم پیرمردی ژنده پول نزدیک آمد و گفت: "دیشب داشتم ضایعات جمع می‌کردم که شهرداری من را گرفت و به گداخونه برد، صبح که ولم کردن برگشتم اینجا، اما گاری ضایعاتم نیست، نمی‌دانم دیشب بردنش یا صبح، شما ندیدینش؟"
برخلاف باور عموم ما، خیلی از کارتن‌خواب‌ها انسان‌های باشرفی هستند که برای یک لقمه نان سخت کار می‌کنند، شاید شرافتی بیشتر از دکتر و وکیل و بازاری... فقط رسم روزگار آنها را به این مرحله از زندگی کشانده است.

۱۳۹۵ دی ۱۲, یکشنبه

تنهایی پرهیاهو، بهومیل هرابال

هر آنچه در این دنیا می‌بینیم حرکتی توأمان به‌پیش و به پس دارد، مثل دم آهنگری، مثل دیوارهای دستگاه پرس من. همه‌چیز با فشار یک دکمه سبز یا سرخ در جهت مخالف مسیر قبلی خود به حرکت درمی‌آید، و این است آنچه چرخ این جهان را به حرکت وامی‌دارد.


تنهایی پرهیاهو، بهومیل هرابال
Too Loud a Solitude, Bohumil Hrabal

بچه‌های نیمه شب، سلمان رشدی

حقیقت و واقعیت لزوماً بر هم منطبق نیست.

بچه‌های نیمه شب، سلمان رشدی
Midnight's Children, Salman Rushdie

کتاب نوشته: زندگی در پیش رو، رومن گاری

او می‌گفت ترس مطمئن‌ترین متحد ماست و بدون آن خدا می‌داند چه بر سرمان می‌آید. #زندگی_در_پیش_رو، #رومن_گاری The Life Before Us, a Novel by Rom...