مردم به خدا اعتقاددارند چون دنیا خیلی پیچیده است و آنها فکر میکنند نمیشود چیزی به پیچیدگی سنجاب پرنده یا چشم انسان یا مغز بهطور اتفاقی درستشده باشد. اما آنها باید منطقی فکر کنند و اگر منطقی فکر میکردند متوجه میشدند فقط میتوانند این سؤالها را مطرح کنند برای اینکه قبلاً اتفاق افتادهاند و وجود دارند. و میلیاردها سیاره هست که درآن حیات وجود ندارد، اما در آنها هیچکسی نیست که مغز داشته باشد و متوجه شود. مثل این است که اگر همه دنیا سکه میانداختند عاقبت کسی میتوانست 5698 شیر پشت سر هم بیاورد و آنوقت فکر میکرد خیلی خاص است، اما خاص نبود برای اینکه میلیونها نفر هستند که نتوانستهاند 5698 شیر بیاورند.
ماجرای عجیب سگی در شب، مارک هادون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر