۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

#کتاب_نوشته: سمرقند، #امین_معلوف

تو ای ملت ایران که همه امید و آرزویم در تو خلاصه‌شده است، تصور نکن که با از میان برداشتن یک نفر می‌توانی به آزادی دست‌یابی. بلکه مانع تو بار سنگین سنت‌های قرون است که باید با جرأت و جسارت آن را از پیش پا برداری.

اگر می‌بینم که ایرانیان در دنیای گذشته زندگی می‌کنند، بدین خاطر است که آن گذشته متعلق به آن‌هاست. اما حال برایشان غریب است و در حال هیچ‌چیز به آنان تعلق ندارد.

به نظر من ایران یک کشتی بادبانی بدفرجام است که ناخدایش دائم از فقدان باد شکوه سر می‌دهند اما ناگهان آسمان گویی برای تنبیهشان طوفانی بنیان‌کن می‌فرستد.

سمرقند، امین معلوف

Samarkand, Amin Maalouf

۱۳۹۶ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: هزار پیشه، #چارلز_بوکوفسکی

من به تنهایی معتاد بودم. اگر هرروز کمی با خودم خلوت نمی‌کردم مثل این بود که ضعیف‌تر می‌شدم. چیزی نبود که به آن افتخار کنم اما وابسته‌اش شده بودم، تاریکی داخل اتاق، برایم مثل نور آفتاب بود.

هزار پیشه، چارلز بوکوفسکی
Factotum, Charles Bukowski

۱۳۹۶ اردیبهشت ۴, دوشنبه

#کتاب_نوشته: تسلی بخشی‌های فلسفه، #آلن_دوباتن

وقتی فردی کار درستی انجام می‌دهد ولی بازهم به بلا مبتلا می‌شود، متحیر می‌گردد و قادر نیست این رویداد را با طرح و الگوی عدالت سازگار کند. جهان پوچ به نظر می‌رسد. انسان میان دو احساس در نوسان است: یکی اینکه ممکن است کسی به‌رغم انجام دادن کارهای خوب، بد بوده باشد و به همین دلیل است که مجازات می‌شود، و دیگر اینکه او واقعاً بد نبوده، بنابراین، قربانی نارسایی مصیبت‌بار دستگاه عدالت شده است.
در تمام شکایت‌هایی که از بی‌عدالتی صورت می‌گیرد، این اعتقاد پایدار به‌طور تلویحی وجود داد که جهان اساساً عادلانه است.

تسلی بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن
The Consolations of Philosophy, Alain de Botton

۱۳۹۶ اردیبهشت ۳, یکشنبه

#کتاب_نوشته: آدمک حصیری، #آناتول_فرانس

در نظر من هر سرباز که تفنگ به‌دست گرفت قهرمان است و هر کس که کلاه نظامی به سر گذاشت قهرمان بزرگ است، کسی را که به پیشواز مرگ می‌فرستند طبعاً باید با این الفاظ فریب بدهند و تشویق بکنند.

آدمک حصیری، آناتول فرانس
Le Mannequin d'osier, Anatole France

۱۳۹۶ فروردین ۳۱, پنجشنبه

#کتاب_نوشته: ناپیدا، #پل_استر

بااین‌حال اعتراف می‌کنم که هر بار به یاد او می‌افتم، غمی ناگهانی احساس می‌کنم. او موجودی ناممکن بود، موجود دست نیافتی، کسی که هرگز آنجا نبود، شبحی از سرزمین شایدها.

ناپیدا، پل استر
Invisible, Paul Auster

۱۳۹۶ فروردین ۳۰, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: نماد گمشده، #دن_براون

تصور کن چقدر دنیا می‌توانست متفاوت باشد اگر رهبران جهان قبل از جنگ لحظه‌ای نسبت به مرگ و پایان مطلق زندگی تفکر می‌کردند.

نماد گمشده، دن براون
The Lost Symbol, Dan Brown

۱۳۹۶ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: بید کور، زن خفته، #هاروکی_موراکامی

همسر من یک مرد یخی است.
اولین باری که اورا ملاقات کردم، در هتلی در یک تفریحگاه اسکی بود. تصور کردن مکانی مناسب‌تر برای ملاقات با یک مرد یخی، کاری بسیار دشوار است. او در لابی هتل که از حضور جوانان شلوغ و پر همهمه بود، در گوشه‌ای دور از شومینه نشسته و غرق مطالعه کتابش بود. تقریباً نزدیک ظهر بود، اما به نظر می‌رسید نور شفاف و سرد صبحگاه فقط روی او می‌درخشد.

بید کور، زن خفته: مرد یخی، هاروکی موراکامی
Blind Willow, Sleeping Woman, Haruki Murakami
#پاراگراف_آغازین

۱۳۹۶ فروردین ۲۷, یکشنبه

#کتاب_نوشته: همنوایی شبانه ارکستر چوبها، #رضا_قاسمی

-راست است که آتش می‌خورند و نمی‌سوزند؟ برق به خودشان وصل می‌کنند و آسیبی نمی‌بینند؟
-راست است.
-شما هم این کارها را می‌کنید؟
-من نمی‌توانم.
-چطور؟
-آنها با اعتقاد به من این کارها را می‌کنند. من با اعتقاد به چه کسی بکنم؟

همنوایی شبانه ارکستر چوبها، رضا قاسمی
The Nocturnal Harmony of Wood Orchestra, Reza Ghassemi

۱۳۹۶ فروردین ۲۳, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: وردی که بره‌ها می‌خوانند، #رضا_قاسمی

مثل یک بارقه است زیبایی. وقتی گم شود زیر خروارها گردوغبار، به یک لمحه تجلی می‌کند گاهی.

راه‌ها گاهی از مسیر کج می‌گذرند. اما ما درس نمی‌گیریم از زندگی‌مان. چون راه‌هایی را که زندگی باز می‌کند پیش پاهایمان از دریچه‌ی چشم کسانی می‌بینیم که هیچ‌چیزی نیاموخته‌اند از زندگی‌شان.

چرا همه‌اش از مسیرهای نشد، نخواهد شد، مسیرهای ناتوان از شدن، مسیرهای نرسیدن؟ چرا؟ شاید می‌ترسم؟ شاید خوشم به همین رفتن، چقدر بدم می‌آید از ته هر چیز، از انتها، از آخر، از ایستادن در لبه‌ی فساد.

وردی که بره‌ها می‌خوانند، رضا قاسمی
The Spell Chanted by Lambs, Reza Ghasemi

۱۳۹۶ فروردین ۲۱, دوشنبه

#کتاب_نوشته: سلاخ خانه شماره پنج، #کرت_وانه‌گت

زمانی که یک نفر می‌میرد، فقط به نظر می‌رسد که مرده است، او هنوز درگذشته، حال و آینده، زنده است، و همیشه زنده بوده و زنده خواهد بود.

سلاخ خانه شماره پنج، کرت وانه‌گت

Slaughterhouse-Five, Kurt Vonnegut

۱۳۹۶ فروردین ۲۰, یکشنبه

#کتاب_نوشته: بید کور، زن خفته، #هاروکی_موراکامی

میلیون‌ها علت برای میلیون‌ها نتیجه در دنیا شناور است، میلیون‌ها دلیلی که زندگی می‌کنند و میلیون‌ها دلیلی که می‌میرند، میلیون‌ها دلیل برای استدلال، استدلالاتی که شکل گرفتنشان آسان است، درست مثل یک تماس تلفنی برای پرسیدن چیزی، اما معمولن چیزی که دنبالش می‌گردی یکی از آنها نیست، هست؟

بید کور، زن خفته: داستان یک عمه بینوا، هاروکی موراکامی
Blind Willow, Sleeping Woman, Haruki Murakami

۱۳۹۶ فروردین ۱۹, شنبه

#کتاب_نوشته: بوف کور، #صادق_هدایت

زندگی با خونسردی و بی‌اعتنایی صورتک هرکسی را به خودش ظاهر می‌سازد، گویا هر کس چندین صورت با خود دارد، بعضی فقط یکی از این صورتک‌ها را دائما استعمال می‌کنند که طبیعتاً چرک می‌شود و چین‌وچروک می‌خورد و بعضی دیگر پیوسته صورتشان را تغییر می‌دهند ولی همین‌که پا به سن گذاشتند می‌فهمند که این آخرین صورتک آنها بوده و به‌زودی مستعمل و خراب می‌شود، آن‌وقت صورت حقیقی آنها از پشت صورتک آخری بیرون می‌آید.

بوف کور، صادق هدایت
The Blind Owl, Sadegh Hedayat

۱۳۹۶ فروردین ۱۷, پنجشنبه

#کتاب_نوشته: دین برای خداناباوران، #آلن_دو_باتن

با توجه به پیشرفت علم، برای انسان مدرن دیگر توان اعتقاد به خدا وجود نخواهد داشت. درنتیجه دین و ایمان بازیچه‌ای می‌شود در دست افراطی‌ها و کسانی که در مراحل پایانی زجر و درد از بیماری علاج ناپذیر قرار دارند.

نیازی نیست مردم به چیزی اعتقاد داشته باشند که زمانی پایه‌گذاری شده است که هنوز چرخ هم اختراع نشده بود، چه برسد به موتور احتراق درون‌سوز.

بهبود رو به افزایش مواد از قرن هیجدهم به بعد خیلی سریع بوده وزندگی ما را خیلی راحت کرده و قدرت، امنیت و ثروت برای ما به همراه داشته به حدی که توان بدبین بودن را ازدست‌داده و متعاقب آن، توان حفظ عقل سلیم و محتوا از کفمان رفته است.

دین برای خداناباوران، آلن دو باتن
Religion for Atheists, Alain de Botton

۱۳۹۶ فروردین ۱۶, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: بید کور، زن خفته، #هاروکی_موراکامی

مهم نیست مردم آرزوی چه چیزی را می‌کنند یا چقدر پیش می‌روند، به‌هرحال هرگز نمی‌توانند چیزی به‌جز خودشان باشند، همه ماجرا همین است.

بید کور، زن خفته، هاروکی موراکامی
Blind Willow, Sleeping Woman, Haruki Murakami

۱۳۹۶ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: سرزمین گوجه‌های سبز، #هرتا_مولر

صدای زنگ ساعت برج کلیساها، روزهای آفتابی و بارانی را مانند اوقات صبح و بعدازظهر، از هم جدا کرد. آسمان پرتوش را تغییر داد، آسفالت رنگش را، باد مسیرش را و درختان زمزمه‌هایشان را.

سرزمین گوجه‌های سبز، هرتا مولر
The Land of Green Plums, Herta Müller

۱۳۹۶ فروردین ۱۴, دوشنبه

#کتاب_نوشته: جنگ آخرزمان، #ماریو_بارگاس_یوسا

مگر غیر از چند اسم، چیز دیگری برای آنها عوض‌شده بود؟ مگر این چشم‌انداز با زمین تفته خشک و آسمان سربی‌اش مثل همیشه نبود؟ مگر به‌رغم سال‌ها خشک‌سالی این منطقه باز در تلاش این نبود که زخم‌هایش را مرهمی بگذارد، بر مردگانش مویه کند و آنچه ویران‌شده بود دوباره به زندگی برگرداند؟ حالا که رئیس‌جمهور به‌جای امپراتور نشسته بود، در کشور مصیبت‌زده چه چیزی عوض‌شده بود؟

جنگ آخرزمان، ماریو بارگاس یوسا
The War of the End of the World, Mario Vargas Llosa

کتاب نوشته: زندگی در پیش رو، رومن گاری

او می‌گفت ترس مطمئن‌ترین متحد ماست و بدون آن خدا می‌داند چه بر سرمان می‌آید. #زندگی_در_پیش_رو، #رومن_گاری The Life Before Us, a Novel by Rom...