راهها گاهی از مسیر کج میگذرند. اما ما درس نمیگیریم از زندگیمان. چون راههایی را که زندگی باز میکند پیش پاهایمان از دریچهی چشم کسانی میبینیم که هیچچیزی نیاموختهاند از زندگیشان.
چرا همهاش از مسیرهای نشد، نخواهد شد، مسیرهای ناتوان از شدن، مسیرهای نرسیدن؟ چرا؟ شاید میترسم؟ شاید خوشم به همین رفتن، چقدر بدم میآید از ته هر چیز، از انتها، از آخر، از ایستادن در لبهی فساد.
وردی که برهها میخوانند، رضا قاسمی
The Spell Chanted by Lambs, Reza Ghasemi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر