۱۳۹۵ بهمن ۱۲, سهشنبه
۱۳۹۵ بهمن ۱۱, دوشنبه
۱۳۹۵ بهمن ۱۰, یکشنبه
۱۳۹۵ بهمن ۷, پنجشنبه
#کتاب_نوشته: ناطور دشت، #جی_دی_سالینجر
دلم میخواست از پنجره خودم را پرت کنم پائین. اگر یقین داشتم که بهمحض زمین خوردن کسی پیدا میشود که پارچهای روی جسد من بکشد، احتمال داشت این کار را بکنم، اما دلم نمیخواست یکمشت آدم فضول و احمق بیایند و به بدن متلاشیشده و خونآلود من نگاه بکنند.
ناطور دشت، جی. دی. سالینجر
The Catcher in the Rye, J. D. Salinger
۱۳۹۵ بهمن ۶, چهارشنبه
#کتاب_نوشته: مرشد و مارگاریتا، #میخائیل_بولگاکف
فکرش را بکن اگر اهرمن نمیبود، کار خیر شما چه فایدهای میداشت و بدون سایه دنیا چه شکلی پیدا میکرد؟ مردم و همهچیزها سایهدارند، آیا میخواهی زمین را از همه درختها، از همه موجودات، پاککنی تا آرزویت برای دیدار نور مطلق تحقق یابد؟
مرشد و مارگاریتا، میخائیل بولگاکف
The Master and Margarita, Mikhail Bulgakov
۱۳۹۵ بهمن ۵, سهشنبه
۱۳۹۵ دی ۲۹, چهارشنبه
#کتاب_نوشته: فانوس دریایی، #آلیسون_مور
وقتی در اتاق انتظار درمانگاه نشسته بود، به موجودات بیحرکتی فکر میکرد که در موزه دیده بود و به یاد کلکسیون کوچک شبپره خودش افتاد. او هنوز هم به یادمی آورد که گرفتن اولین شبپره چه حال و هوایی داشت، حس غلغلک بالهای پودر مانند که در میان دستهای او گیر افتاده بودند.
فانوس دریایی، آلیسون مور
The Lighthouse, Alison Moore
۱۳۹۵ دی ۲۸, سهشنبه
۱۳۹۵ دی ۲۷, دوشنبه
۱۳۹۵ دی ۲۶, یکشنبه
سمرقند، امین معلوف
آن روز که تو بتوانی هرچه در اندیشه داری بیان کنی، فرزندان تو و فرزندانِ فزرندان تو فرصت خواهند یافت که به پیری برسند. اکنون ما در عصر هراس به سر میبریم. تو باید دارای دو چهره باشی یکی برای ارائه به مردم عوام و دیگری برای خودت و خالق خودت. اگر میخواهی چشم و گوش و زبان خود را حفظ کنی فراموش کن که چشم و گوش و زبان در کالبدت داری.
سمرقند، #امین_معلوف
Samarkand, #Amin_Maalouf
۱۳۹۵ دی ۲۵, شنبه
جستارهایی درباب عشق، آلن دو باتن
میبایست عشق را پذیرا شد، بدون فروافتادن در یاس یا امیدواری، بدون تدوین فلسفهای برای ترسها، یا سرخوردگیهای اخلاقیمان. عشق به ذهن تحلیلگر، نوعی فروتنی میآموزد، درسی که هرچند برای رسیدن به قطعیتهای ثابت راه دشواری دارد، و آن اینکه تحلیل هرگز نمیتواند، راهی بدون خطا برود و لاجرم هرگز از طنز و کنایه به دور نیست.
جستارهایی درباب عشق، آلن دو باتن
Essays in Love, Alain de Botton
۱۳۹۵ دی ۲۳, پنجشنبه
۱۳۹۵ دی ۲۲, چهارشنبه
بچههای نیمه شب، سلمان رشدی
پس از مرگ او، شاه جهان برایش آرامگاهی ساخت که کارتپستالها و جعبههای شکلات تصویرش را جاودانی کردهاند و راهروهای بیرونیاش پر از بوی ادرار و دیوارهایش پوشیده از یادگاری است و در داخل آن راهنماها سروصدا میکنند تا به توریستها نشان بدهند که صدا در آنجا طنین شگرفی به خودش میگیرد هرچند که در همانجا به سه زبان نوشتهشده است "سکوت"
بچههای نیمه شب، سلمان رشدی
Midnight's Children, Salman Rushdie
۱۳۹۵ دی ۱۹, یکشنبه
۱۳۹۵ دی ۱۴, سهشنبه
کارتنخواب
صبح وقتی داشتم ماشین را پارک میکردم پیرمردی ژنده پول نزدیک آمد و گفت: "دیشب داشتم ضایعات جمع میکردم که شهرداری من را گرفت و به گداخونه برد، صبح که ولم کردن برگشتم اینجا، اما گاری ضایعاتم نیست، نمیدانم دیشب بردنش یا صبح، شما ندیدینش؟"
برخلاف باور عموم ما، خیلی از کارتنخوابها انسانهای باشرفی هستند که برای یک لقمه نان سخت کار میکنند، شاید شرافتی بیشتر از دکتر و وکیل و بازاری... فقط رسم روزگار آنها را به این مرحله از زندگی کشانده است.
۱۳۹۵ دی ۱۲, یکشنبه
تنهایی پرهیاهو، بهومیل هرابال
هر آنچه در این دنیا میبینیم حرکتی توأمان بهپیش و به پس دارد، مثل دم آهنگری، مثل دیوارهای دستگاه پرس من. همهچیز با فشار یک دکمه سبز یا سرخ در جهت مخالف مسیر قبلی خود به حرکت درمیآید، و این است آنچه چرخ این جهان را به حرکت وامیدارد.
تنهایی پرهیاهو، بهومیل هرابال
Too Loud a Solitude, Bohumil Hrabal
اشتراک در:
پستها (Atom)
کتاب نوشته: زندگی در پیش رو، رومن گاری
او میگفت ترس مطمئنترین متحد ماست و بدون آن خدا میداند چه بر سرمان میآید. #زندگی_در_پیش_رو، #رومن_گاری The Life Before Us, a Novel by Rom...
-
مائیم که اصل شادی و کان غمیم سرمایهٔ دادیم و نهاد ستمیم پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم آئینهٔ زنگ خورده و جام جمیم رباعیات خیام،...