شر و بدی که در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی میزاید و حسن نیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است بهاندازه شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوباند تا بد و در حقیقت، مسئله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد ناداناند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده میشود.
وقتی فکر میکنیم یک رابطه خوب نه یک حق طبیعی که امری نادر است، آنوقت چیزهای کمتری را بدیهی فرض خواهیم کرد و میدانیم شادی به همین سادگی صرفاً به این دلیل که آدم خوب و خوشقلبی هستید سراغتان نمیآید.
هنر همچون درمان، آلن دو باتن
Art as Therapy, Alain de Botton and John Armstrong
به آلمانی که حرف میزنی حالتی در صدایت نیست، نه غمی، نه غم بادی، ای مردهشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همه هستیاش میآید بالا، آدم رو میشود. حرف که میزنی خودت را تعریف میکنی.
بااینکه اقدام به خودکشی به دلیل ترس از مرگ یک پارادوکس است، اما چندان ناشایع نیست. فکر خودکشی تا حدودی به فرد اجازه میدهد چیزی را تحت کنترل درآورد که تاکنون او را کنترل میکرده است.
مردمی که کار میکنند، فقر، آیندهای که رفتهرفته هرگونه امیدی از آن سلب میشود، سکوتی که شبها بر دور میز حکمفرماست... در چنین دنیایی دیگر جایی برای عشق باقی نمیماند.
کودک به والدین بیعیب و نقص نیاز ندارد. او به والدینی معمولی و دلسوز نیاز دارد، والدینی که اشتباه میکنند و بعد معذرتخواهی میکنند، غمهایی دارند، مضطرب میشوند و آرزوهای برآورده نشده دارند، بااینحال به فرزندان خود عشق میورزند.
چگونه عشق خود را پیدا کنیم؟، آلن دو باتن (مدرسه زندگی)
آیا مانعی در سر راه خود احساس میکنید؟ مانع دقیقاً اینجاست در سرتان، شما باید همین فضای بین دو گوشتان را ورزیده کنید، ماهیچهها هیچ نمیدانند، آنها باید تعلیم داده شوند.
ما برای ماشینهایی که در وقت صرفهجویی میکنند، ارزش قائلیم و همین ارزش ماشینی را برای خود نیز بهکار میبریم. بااینهمه، با وقتیکه با صرفهجویی اندوختهایم چه میکنیم جز آنکه هدرش دهیم!
همیشه یک جای دل تنگ است، غمی گوشهی خندهات کمین کرده مثل ابر سیاه دارد از یک سوی آسمان پیش میآید که ویرانت کند. نم اشکی گوشهی چشم میماند برای روز مبادا، یا میماند که همیشه باشد.
* ما میخواهیم آن چه را واقعاً برایمان مهم است به یاد بسپاریم و مردمی که آنان را هنرمندان خوبی میدانیم، تا حدی کسانی هستند که به نظر میرسد بهدرستی تصمیم گرفتهاند چه چیز را به یاد بسپارند و جاودانه کنند و چه چیز را پشت سر رها کنند.
* این ترس وجود دراد که زیبایی ما را کرخت خواهد کرد و باعث میشود در برابر بیعدالتیهای اطرافمان بهاندازهی کافی منتقد و گوشبهزنگ نباشیم!
هنر همچون درمان، آلن دو باتن
Art as Therapy, Alain de Botton and John Armstrong
در قیاس با انحرافات فکری، علمی و سیاسی قرن حاضر، کلیه انحرافات جنسی در نظرم یکسره بیاهمیت جلوه میکند، چون از هرچه بگذریم، آنان تنها تختخواب را به لرزه درمیآورند، نه جهان را.
برای اینکه ما وجود داشته باشیم، جهان باید شامل عناصری مثل کربن باشد که درنتیجه پختن عناصر سبکتر درون ستارگان تولید میشود. در مرحله بعد، این کربن باید در یک انفجار ابرنواختری در فضا پراکندهشده و درنهایت بهصورت بخشی از یک سیاره، در نسل جدیدی از منظومه سیارهای متراکم شود. در سال 1961 فیزیکدانی به نام رابرت دیک اثبات کرد این فرایند حدود 10 میلیارد سال زمان نیاز دارد.
* وقتی آمدم اینجا و دیدم ازدواجکرده جا خوردم، تا مدت مدیدی غمگین بودم، خیلی غمگین، ولی بعد، سالها آمدند و رفتند، جنگ شد. دخترم بزرگ شد، آنوقت یک روز فهمیدم که همسرم را دوست دارم، وقتی آدم اینهمه وقت باکسی سر کند، بالاخره به او عادت میکند.
* هرکسی که بخواهد ذرهای از آن تشخص و وقار متناسب با مقام خود را بهدست آورد، هرگز نباید در حضور دیگران در حال استراحت باشد.
ما چقدر خوششانس هستیم که زندهایم، درحالیکه اکثریت غالب کسانی که میتوانستند زنده باشند، اقبال زندگی نصیبشان نشده و در گردونهی بختآزمایی دی ان ای شکست خورده و پا به عرصه هستی ننهادهاند.
قدرت مطلق همیشه گمراهکننده است، گمراه میکند چون آنچه را که باید فراهم نمیسازد، همیشه واقعیت، درماندگی و میراندگی ما، این واقعیت که بهرغم دستیابی به ستارگان، سرنوشتی ناگزیر در انتظارمان است، از راه میرسد.
غریزه گرایش به امور آشنا سبب میشود که دو نوع متفاوت از افراد برای ما جذابیت داشته باشند: افرادی که همان ویژگیهای بد والدین ما را دارند، افرادی که هیچکدام از ویژگیهای بد والدین ما را ندارند اما هیچیک از ویژگیهای خوب آنها را هم ندارند.
چگونه عشق خود را پیدا کنیم؟، آلن دو باتن (مدرسه زندگی)
دستکم سه پیکان زمانی وجود دارند که میان گذشته و آینده تمایز مینهند، پیکان ترمودینامیکی که در این جهت زمانی، بینظمی افزایش مییابد، پیکان روانشناسی که در این جهت ما گذشته و نه آینده را به خاطر میآوریم، و پیکان کیهانشناختی که در این جهت گیتی بجای انقباض، گسترش مییابد.
تاریخچه زمان: از انفجار بزرگ تا سیاهچالهها، استیون هاوکینگ
مدتها پیش مسیحیان حبشه طاعون را وسیله پیوستن به ابدیت میدانستند و برای آن مبدأ الهی قائل بودند. آنان که مبتلا نشده بودند خود را در ملافههای طاعونزدگان میپیچیدند تا بهطور حتم بمیرند.
همه تاریخ علم عبارت بوده است از درک تدریجی این حقیقت که رویدادها به شیوهای دلخواه رخ نمیدهند، بلکه بیانگر نظمی نهفته در دل خویشاند که میتوانند ناشی از اراده الهی باشند، یا نباشند.
تاریخچه زمان: از انفجار بزرگ تا سیاهچالهها، استیون هاوکینگ
ما بیشتر از اینکه نگاه رمانتیک به وقایع داشته باشیم، اغلب از تاریکی زیاد در رنجیم. ما بیشازحد نسبت به مشکلات و بیعدالتی جهان آگاهی داریم و به طرز ناتوانکننده در برابر آنها احساس ضعف و کوچکی میکنیم.
هنر همچون درمان، آلن دو باتن
Art as Therapy, Alain de Botton and John Armstrong