۱۳۹۶ آذر ۸, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: طرح بزرگ، #استیون_هاوکینگ

عدم آگاهی نسبت به رویدادهای طبیعی باعث شده است که مردم باستان خدایان متعددی اختراع کنند تا بر هر جنبه از زندگی ما حکمرانی کنند. خدایان عشق و جنگ، خورشید و زمین و آسمان، باران و توفان و زمین‌لرزه و آتش‌فشان. زمانی که خدایان راضی بودند انسان رها از فجایع و امراض زندگی می‌کرد اما اگر ناراضی می‌بودند، خشکسالی و جنگ و بیمارهای همه‌گیر همه‌جا را فرامی‌گرفت.

طرح بزرگ، استیون هاوکینگ
The Grand Design, Stephen Hawking

۱۳۹۶ آذر ۷, سه‌شنبه

۱۳۹۶ آذر ۵, یکشنبه

#کتاب_نوشته: دیدن از سیزده منظر، #کالم_مک‌کان

حقیقت تصادفی اتفاق نمی‌افتد، بلکه تراش می‌خورد و به عمل می‌آید تا وارد هستی می‌شود. محصولی است از زمان، فاصله و پیوند.

دیدن از سیزده منظر، کالم مک‌کان
Thirteen Ways of Looking, Colum McCann

۱۳۹۶ آذر ۴, شنبه

#کتاب_نوشته: دین برای خداناباوران، #آلن_دو_باتن

ما مجبور شدیم این‌طور وانمود کنیم که اخلاق از آسمان آمده تا آن را در برابر دروغ‌گویی و حرف‌های دوپهلو و سست‌عنصری، مصون کرده باشیم.

قوانین دینی روی زمین درست‌شده، به آسمان انداخته‌شده و ازآنجا دوباره به زمین هدایت‌شده تا قدرت جادویی به خود بگیرند. این قوانین چنان در هزاران سال گذشته برای ما ضروری و حیاتی بوده که حاضر نشدیم قبول کنیم خودمان آن‌ها را ساخته‌ایم چراکه متعاقب آن نمی‌خواستیم روش اجرا و نقایص آن را بر عهده بگیریم.

دین برای خداناباوران، آلن دو باتن
Religion for Atheists, Alain de Botton

۱۳۹۶ آذر ۲, پنجشنبه

#کتاب_نوشته: همنوایی شبانه ارکستر چوبها، #رضا_قاسمی

حالا، وقتی به لیست دورودراز کشورهایی فکر می‌کردم که سال‌هاست، و در برخی موارد قرن‌هاست، برای استقلال می‌جنگند، می‌فهمیدم که چرا از دست دادن استقلال این‌قدر آسان است و به‌دست آوردنش آن‌همه دشوار. و من که کشورم را ترک کرده بودم برای آنکه به همه‌چیز من کار داشتند حالا احساس می‌کردم نفرین‌شده هستم که وقتی توی قبر بگذارندم به‌جایی خواهم رفت که به همه‌چیز من کار خواهند داشت.

مدتی بود که اینجاوآنجا، هرازگاهی، دست خدا از آستین مردان خدا بیرون می‌آمد و سر کسانی که را که کافر بودند گوش تا گوش می‌برید. و من که از هراس آن دست‌ها خانه‌ی پدر را ترک کرده و به پایتخت آمده بودم، آن دست‌ها که در کشور به‌قدرت رسید کشور را هم ترک کرده و به اینجا آمدم، اما حالا می‌دیدم کهان دست‌ها روبه روی من‌اند، در اتاقی درست چسبیده به اتاق من!

همنوایی شبانه ارکستر چوبها، رضا قاسمی
The Nocturnal Harmony of Wood Orchestra, Reza Ghassemi

۱۳۹۶ آذر ۱, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: دل تاریکی، #جوزف_کنراد

کار را خوش ندارم، هیچ‌کس خوش ندارد، همه ترجیح می‌دهند ول بگردند و درباره کارهای جالبی که می‌شود کرد فکر کنند. اما چیزی در کار کردن است، فرصت برای شناختن خویش، واقعیت وجود آدم، برای خودش، نه برای دیگران، چیزی که دیگران هرگز نمی‌توانند بدانند.

دل تاریکی، جوزف کنراد
Heart of Darkness, Joseph Conrad

#تایپوگرافی: دیوان غزلیات، #حافظ

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد

دیوان غزلیات، حافظ

۱۳۹۶ آبان ۳۰, سه‌شنبه

۱۳۹۶ آبان ۲۹, دوشنبه

#تایپوگرافی: دیوان غزلیات، #عطار

هر که خورد از جام عشقت قطره‌ای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است

دیوان غزلیات، عطار

#کتاب_نوشته: آدمک حصیری، #آناتول_فرانس

ظاهر اشرافی وجود دارد ولی باطن اشرافی وجود ندارد، آنچه آدمیان را از هم مشخص می‌سازد و تفرقه بین افراد بشر می‌اندازد عقاید و اندیشه‌ها و شور باطنی افراد است نه زندگانی ظاهری.

آدمک حصیری، آناتول فرانس
Le Mannequin d'osier, Anatole France

۱۳۹۶ آبان ۲۵, پنجشنبه

#کتاب_نوشته: ساعت‌ساز نابینا، #ریچارد_داوکینز

تکامل به نحوی مغز ما را مجهز به یک آگاهی درونی از خطر و عدم احتمال کرده است که مناسب جاندارانی با عمر کمتر از یک قرن است. اگر در سیاره‌ای عمر جانداران یک‌میلیون قرن باشد، به‌احتمال‌زیاد هرگز از خیابان عبور نمی‌کنند زیرا اگر فردی برای نیم قرن هرروز از خیابان عبور کن حتماً با خودروای برخورد خواهد کرد.

ساعت‌ساز نابینا، ریچارد داوکینز
The Blind Watchmaker, Richard Dawkins

۱۳۹۶ آبان ۲۳, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: جستارهایی درباب عشق، #آلن_دو_باتن

اگر بدبینی و عشق دو گزینه متقابل باشند، آیا عاشق شدن ما به این دلیل نیست که می‌خواهیم از موضع ضعف بدبینی، نجات یابیم؟

دیدن ورای آدم‌ها آسان است، ولی ما را به‌جایی نمی‌رساند.  چه آسان و چه بی‌فایده در افراد عیب می‌یابیم. آیا وقتی عاشق می‌شویم به این دلیل نیست که، حتی به بهای کوری خودمان در این فرایند و آن لحظه خواسته‌ایم، دیدن ورای آدم‌ها را نفی کنیم.

جستارهایی درباب عشق، آلن دو باتن
Essays in Love, Alain de Botton

۱۳۹۶ آبان ۲۲, دوشنبه

#کتاب_نوشته: خاطرات روسپیان سودازدهٔ من، #گابریل_گارسیا_مارکز

عنوان یادداشت آن روز من طبیعتاً نود سالگی من بود. هیچ‌وقت به سن و سال مثل قطراتی که از سقف می‌چکند و به آدم یادآوری می‌کنند که چه قدر از عمر باقی است فکر نکرده‌ام.

خاطرات روسپیان سودازدهٔ من، گابریل گارسیا مارکز
Memories of My Melancholy Whores, Gabriel García Márquez

۱۳۹۶ آبان ۲۱, یکشنبه

#کتاب_نوشته: حس یک پایان، #جولین_بارنز

آیا چیزی باورپذیرتر از عقربه ثانیه شما وجود داد؟ و باوجوداین، کوچک‌ترین لذت یا دردی کافی است که انعطاف‌پذیری زمان را بهمان بیاموزد.

حس یک پایان، جولین بارنز
The Sense of an Ending, Julian Barnes

۱۳۹۶ آبان ۱۷, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: دل تاریکی، #جوزف_کنراد

زندگی! این ترتیب اسرارآمیز منطق بی‌امان برای هدفی بیهوده! آدمی نمی‌تواند برای هیچ‌چیز به آن دل ببند جز رسیدن به معرفتی اندک درباره خودش، که آن‌هم دیر به‌دست می‌آید، و خرمنی از حسرت‌هایی که آتش آن خاموش نمی‌شود.

دل تاریکی، جوزف کنراد
Heart of Darkness, Joseph Conrad

۱۳۹۶ آبان ۱۶, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: کاپا، #ریونوسوکه_آکوتاگاوا

هنری که شیوه اجرا و نمایش آن نقش تعیین‌کننده داشته باشد منع شده. اغلب مانع اجرای موسیقی می‌شوند! خودتان هم‌میدانید موسیقی چیز خطرناکی است. اما این واقعیت که حذف موسیقی چه لطمه‌های روحی و معنوی عظیمی در جامعه به بار می‌آورد مطلبی است که انتظار درکش از آنهایی که گوشی برای شنیدن موسیقی ندارند و کسانی که تفاوتی بین ملودی و صدای عرعر قائل نیستند، انتظار بیهوده‌ای است.

کاپا، ریونوسوکه آکوتاگاوا
Kappa, Ryūnosuke Akutagawa

۱۳۹۶ آبان ۱۵, دوشنبه

#کتاب_نوشته: عقل پورپورتوک، #جک_لندن

از کجا معلوم است چیزهایی که ما به آنها معتقدیم به حقیقت نپیوندد؟ چرا این‌طور نباشد؟ ممکن است آن دنیا برای شما بهشت و نغمه چنگ داشته باشد، چون شما به بهشت و نغمه چنگ اعتقاددارید، برای پدر من آن دنیا ممکن است قصری باشد که بتواند در آن با خدا سر میزی بنشیند و میگساری کند.

عقل پورپورتوک، جک لندن
The Wit of Porportuk, Jack London

۱۳۹۶ آبان ۱۱, پنجشنبه

#کتاب_نوشته: جنگ آخرزمان، #ماریو_بارگاس_یوسا

* علم هنوز شمعی است که در غاری ظلمانی کورسو می‌زند.

* با آنان از جنگ سخن گفت، از کشورهایی که چون مرغان لاشخور که بر سر مرداری می‌جنگند، در طلب غنائم باهم جنگ می‌کنند، آنگاه با افسوس فراوان افزود که چون کشور ازاین‌پس جمهوری شده، مثل کشورهای کافر دیگر عمل خواهد کرد. شنیدند که می‌گفت روز سرور ابلیس فرارسیده!

* در چشم اغلب مریدان این علم چیزی جز اعتقاد به این نبود که عقل، غریزه و احساس، همگی اجزایی جای گرفته در قشر مغز، و لمس کردنی و سنجیدنی‌اند، اما برای پدرش این رشته از علم به معنای مرگ مذهب، شالوده تجربی ماتریالیسم و دلیلی بر این بود که ذهن آن پرت‌وپلاهای فلسفی که می‌گفتند و چیزی نا سنجیدنی و لمس نا کردنی نیست، برعکس مثل حواس، بعدی از جسم است.

جنگ آخرزمان، ماریو بارگاس یوسا
The War of the End of the World, Mario Vargas Llosa

کتاب نوشته: زندگی در پیش رو، رومن گاری

او می‌گفت ترس مطمئن‌ترین متحد ماست و بدون آن خدا می‌داند چه بر سرمان می‌آید. #زندگی_در_پیش_رو، #رومن_گاری The Life Before Us, a Novel by Rom...