۱۳۹۶ تیر ۳, شنبه

#کتاب_نوشته: بید کور، زن خفته، #هاروکی_موراکامی

اما این نام‌های گم‌شده کجا می‌روند؟ احتمال آنکه در هزارتوی شهر باقی بمانند بسیار ضعیف است. بعضی از آنها توسط کامیون‌های بزرگ در جاده له می‌شوند، بعضی نیز فقط به خاطر کمبود جا در جوی کنار خیابان گم می‌شوند، برخی در اتوبوس و بعضی در عمق رودخانه غرق می‌شوند، با غروری که مانند وزنه آنها را به پایین می‌کشد. و در هر حال برخی آز آنها حتماً نجات‌یافته و راهشان را به سمت شهر نام‌های گمشده پیدا می‌کنند.

بید کور، زن خفته: داستان یک عمه بینوا، هاروکی موراکامی
Blind Willow, Sleeping Woman, Haruki Murakami

۱۳۹۶ خرداد ۳۱, چهارشنبه

#کتاب_نوشته: شیطان و خدا، #ژان_پل_سارتر

پولدارهای شهر بر ضد اسقف اعظم که ارباب پولدار آنهاست شورش کرده‌اند، وقتی پولدارها باهم می‌جنگند فقیرها باید کشته بشوند.

شیطان و خدا، ژان پل سارتر
The Devil and the Good Lord, Jean-Paul Sartre

۱۳۹۶ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: هزار پیشه، #چارلز_بوکوفسکی

من فکر می‌کردم ماشین‌آلات کشاورزی حالا دیگر کارگرهای مزرعه را از میدان بدر کرده ولی مثل‌اینکه این‌جورها هم نبود. آدمیزاد ظاهراً ارزان‌تر از ماشین تمام می‌شود، از طرفی ماشین خراب می‌شود و احتیاج به تعمیر پیدا می‌کند، اما آدمیزاد داستان دیگری است.

هزار پیشه، چارلز بوکوفسکی
Factotum, Charles Bukowski

۱۳۹۶ خرداد ۲۸, یکشنبه

#کتاب_نوشته: سمرقند، #امین_معلوف

گریه کردن نه نسخه پزشک است نه مایه افتخار. بلکه یک امر ساده‌لوحانه و ترحم‌انگیز است، هیچ‌کس نباید با تمرکز بر رنج‌ها و محنت‌ها و محرومیت‌ها اشک خویش را جاری سازد.

سمرقند، امین معلوف
Samarkand, Amin Maalouf

۱۳۹۶ خرداد ۲۷, شنبه

#کتاب_نوشته: به خدای ناشناخته، #جان_اشتاین‌بک

نخستین گور، نخستین خانه‌ها و نخستین بچه‌ها، اینها جزء وطن هستند. اینها چیزهایی هستند که انسان را استوار و پایدار می‌دارند.

به خدای ناشناخته، جان اشتاین‌بک
To a God Unknown, John Steinbeck

۱۳۹۶ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: هزار پیشه، #چارلز_بوکوفسکی

مردم احتیاجی به عشق‌وحال ندارند. احتیاج به این دارند که در یک‌چیزی موفق بشوند، هر چیزی، این چیز می‌تواند عشق‌وحال هم باشد، اما لزومی ندارد که حتماً عشق‌وحال باشد.

هزار پیشه، چارلز بوکوفسکی
Factotum, Charles Bukowski

#کتاب_نوشته: بچه‌های نیمه شب، سلمان رشدی

* در کشوری که حقیقت آن چیزی است که دستور داده‌اند باشد، واقعیت عملاً موجودیت خود را از دست می‌دهد و هر چیزی ممکن است به‌جز آنچه اعلام می‌شود.

* در آن شهر بی‌باران، بیابان هنوز نیروی کهن شبح سازی و سراب پردازی‌اش را داشت. درنتیجه مردمان شهر که سلطه بسیار ناچیزی بر واقعیت داشتند و به همین خاطر ترجیح می‌دادند به رهبرانشان رو بیاورند و از آنها نظر بخواهند که چه چیزی واقعی است و چه چیزی نیست.

* زمانی شعبده‌بازان و معرکه گیران و ورق‌بازان و چشم‌بندها و خیمه‌شب‌بازان پیروزمندانه در کنار یک ارتش فاتح رژه می‌رفتند، اما این چیزها دیگر فراموش‌شده و تفنگ‌های روسی به‌طرف ساکنان محله نشانه می‌رود، از کارگران کمونیست در برابر تفنگ‌های سوسیالیستی چه‌کاری ساخته است؟

بچه‌های نیمه شب، سلمان رشدی
Midnight's Children, Salman Rushdie

۱۳۹۶ خرداد ۲۱, یکشنبه

#کتاب_نوشته: جستارهایی درباب عشق، #آلن_دو_باتن

* درون عشق، همانند درون ثروت، تابویی برای دریافت و حفظ علاقه یا مال وجود دارد. تنها فقر است، چه فقر عشق یا پول، که سبب می‌شود شخص جریان را زیر سؤال ببرد، شاید به همین دلیل است که عشاق انقلاب‌های بزرگ را پدید نمی‌آورند.

* اغلب مردم، آشکارا ما را به پذیرش نقش‌ها مجبور نمی‌کنند، بلکه رفتاری می‌کنند که آن نقش‌ها را از طریق واکنششان می‌پذیریم، که درنتیجه، ناخواسته مانع می‌شوند فراتر از قالبی که برای ما در نظر گرفته‌اند، حرکت کنیم.

* چه‌بسا حقیقت این است که تا، کسی ندیده باشدمان، وجود نداریم، نمی‌توانیم درست حرف بزنیم، تا وقتی کسی به حرفمان گوش بدهد، و در یک کلام، کاملاً زنده نیستیم، تا زمانی که دوست داشته بشویم.

جستارهایی درباب عشق، آلن دو باتن
Essays in Love, Alain de Botton

۱۳۹۶ خرداد ۲۰, شنبه

#کتاب_نوشته: خاطراتی از پدرم، #ریموند_کارور

پدر کمربندش را بیرون کشید و به جان من افتاد، همان‌طور که مرا می‌زد گفت: من بیشتر از تو دردم می‌آید. حتی همان هنگام با همه کوچکی و حماقتم، می‌دانستم که این حرف درست نیست، شاید این تکرار حرف پدرش در موقعیتی مشابه بود.

خاطراتی از پدرم، ریموند کارور
Where He Was: Memories of my Father, Raymond Carver

۱۳۹۶ خرداد ۱۸, پنجشنبه

#کتاب_نوشته: آدمک حصیری، #آناتول_فرانس

آدمیان همیشه شرور بودند و از آزار دادن به همنوع خود پیوسته لذت برده‌اند ولی اقلاً در ادوار قدیم شکنجه برای تسکین حس کینه‌جویی و انتقام معمول بوده ولی امروزه برای به کرسی نشاندن عقاید خود به مردم زجر می‌دهند.

آدمک حصیری، آناتول فرانس
Le Mannequin d'osier, Anatole France

۱۳۹۶ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

#کتاب_نوشته: وردی که بره‌ها می‌خوانند، #رضا_قاسمی

* تجربه به من می‌گفت وقتی خسته‌ای، وقتی حوصله کاری نداری، باید رها کنی وگرنه خرابی به بار می‌آید.

* همیشه بخشی از وجود آدم رشد می‌کند به قیمت عقب ماندن بخش دیگران.

وردی که بره‌ها می‌خوانند، رضا قاسمی
The Spell Chanted by Lambs, Reza Ghasemi

۱۳۹۶ خرداد ۱۳, شنبه

۱۳۹۶ خرداد ۱۱, پنجشنبه

#کتاب_نوشته: خاطراتی از پدرم، #ریموند_کارور

آن‌وقت پدر مرد، من فرسنگ‌ها با او فاصله داشتم، خیلی حرف‌های نگفته به او داشتم، فرصت نکرده بودم با او وداع کنم یا اینکه بگویم کارش را عالی انجام می‌دهد یا از وجود او به خود می‌بالم.

خاطراتی از پدرم، ریموند کارور
Where He Was: Memories of my Father, Raymond Carver

کتاب نوشته: زندگی در پیش رو، رومن گاری

او می‌گفت ترس مطمئن‌ترین متحد ماست و بدون آن خدا می‌داند چه بر سرمان می‌آید. #زندگی_در_پیش_رو، #رومن_گاری The Life Before Us, a Novel by Rom...