زمان چون رود است و کتاب همچون قایق، بسیاری از کتابهایی که در این مسیر روان میشوند، در هم میشکنند، در شنهایش فرو رفته و به دست فراموشی سپرده میشوند. تنها تعداد اندکی، تعداد بسیار اندکی، در اثر مرور زمان ارزش خود را ثابت میکنند و باقی می مانند تا نسلهای بعد را از موهبت وجود خود بهرهمند سازند.
و یکی از بعدازظهرهای ماه ژانویه، ماده گاوی دیدیم که از ایوان کاخ ریاست جمهوری، غروب خورشید را نظاره میکرد.
راستی تصور کنید؛ گاو ماده در ایوان رسمی کشور! چه چیز وقیحی! چه کشور گهی!
و همه حدس میزدند که چطور گاو میتواند از پلهها، آن هم پلههای بی فرش بالا برود. به طوری که سرانجام، هرگز نفهمیدیم که آیا راستی چنین چیزی دیدهایم، یا نه!
یک پیانو را ببین، با کلیدها شروع میشه، با کلیدها تموم میشه. میدونی که فقط 88 کلید وجود داره، کسی هم غیر از این نمیگه. کلید ها بیپایان نیستند، این تویی که بیپایانی.
و با اون کلیدها، موسیقی که می توانی خلق کنی، بیپایان است.