و یکی از بعدازظهرهای ماه ژانویه، ماده گاوی دیدیم که از ایوان کاخ ریاست جمهوری، غروب خورشید را نظاره میکرد.
راستی تصور کنید؛ گاو ماده در ایوان رسمی کشور! چه چیز وقیحی! چه کشور گهی!
و همه حدس میزدند که چطور گاو میتواند از پلهها، آن هم پلههای بی فرش بالا برود. به طوری که سرانجام، هرگز نفهمیدیم که آیا راستی چنین چیزی دیدهایم، یا نه!
پاییز پدرسالار، گابریل گارسیا مارکز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر