پاندورا تا به زمین رسید، از کنجکاوی دیوانهوار و عشقی که به دانستن داشت، به اغوای آتنه الهه دانائی و خرد، درِ سبویی را که خدایان به وی هدیه داده بودند، گشود. رنجهای هولانگیز از آن گریختند و زمین را فراگرفتند، تنها امید در سبو باقی ماند تا رنجی باشد در تسلای بشر.
افسانههای تبای، سوفوکلس
The Theban Plays, Sophocles
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر