در یک جامعه مرفه، افراد احتیاج به کارکردن با دستهای خود ندارند و به فعالیت فکری میپردازند. دانشگاهها بیشازپیش به وجود میآید و تعداد دانشجویان بیشازپیش زیاد میشود. آنها برای فارغالتحصیل شدن باید موضوع رساله خود را انتخاب کنند. تعداد موضوعات بیشمار است، زیرا میتوان درباره همهچیز و هیچچیز تفسیر و بررسی کرد. بدین ترتیب دستههای کاغذ سیاه شده در آرشیوها به روی هم تلنبار میشود، جایی که از گورستان هم حزنانگیزتر است، زیرا حتی در عید اولیای دین مسیح هم کسی به آنجا نمیرود. فرهنگ در جمع کثیر فراوردهها، در تودهای از علامتها و در سرسام کمیت ناپدید میشود. باور کن، تنها یک کتاب ممنوع در کشورت، بیشتر از میلیاردها کلمه که از دانشگاههای ما بیرون میریزند، معنا و مفهوم دارد.
وقتی مردم هنوز کموبیش جواناند و آهنگهای موسیقی زندگیشان در حال تکوین است، میتوانند آن را بهاتفاق یکدیگر بسازند و مایهها را ردوبدل کنند، اما وقتی در سن کمال به یکدیگر میرسند، آهنگهای موسیقی زندگی آنها کموبیش تکمیلشده است و هرکدام یا هر شیء در قاموس موسیقی هرکدام معنای دیگری میدهد.
ایرانیان
نژادی تاجر مسلکاند. زیرک و باهوشاند اما روش فکر کردن و مبادلاتشان کاملاً
آسیایی است. آنها در هر کاری تعلل میکنند و همهچیز را به تعویق میاندازند. قولی
که ایرانی بدهد پایهی محکمی ندارد و گفتن حرف ناصواب عملی قابلچشمپوشی است.
زنان بسیار ولخرجاند و هر آنچه نظرشان را جلب کند بیتوجه به قیمت آن خریداری
میکنند. ایرانیان از جهات مختلف به کودکان شبیه هستند. میل دارند که متعجب و
مبهوت شوند. چیزهای جدید، سروصدادار و براق نظرشان را جلب میکند…
همنوایی شبانه ارکستر چوبها، رضا
قاسمی
The Nocturnal Harmony of Wood Orchestra, Reza Ghassemi
میان رویکرد دانشمند و رویکرد خلقتگرا به مجهولات، تقارن نامیمونی هست. هر دو به مجهولات نیاز دارند. امر مجهول برای دانشمند هدف پژوهش است، اما برای خلقتگرا نشانگر پیروزی نظریهی مطلوبش است.
فقط یک اشتباه مادرزادی وجود دارد، و آن این است که میپنداریم زندگی میکنیم تا خوشبخت باشیم. تا زمانی که بر این اشتباه مادرزادی پافشاری کنیم، جهان پر از تناقض به نظرمان میرسد.
انسانها تنها جاندارانی هستند که ایدههایی در مورد دنیایشان شکل میدهند، ما نه از طریق جسممان، بلکه از طریق ذهنمان آگاه میشویم. ما باید روی چیزی که واقعی است توافق کنیم و به همین خاطر، ما تنها جانداران روی زمین هستیم که عقلشان را از دست میدهند
We perceive and forms ideas about their world not through our bodies but through our minds.
We must agree on what is real. Because of this, we are only animal on Earth that goes mad.
ما هرروز همدیگر را میدیدیم، دور یک میز مینشستیم، اما ترس دست ازسرمان برنمیداشت، گویی ما خودمان ترس را دستیدستی به محل ملاقات میآوردیم. برای پنهان کردن آن از یکدیگر، دائم میخندیدم اما ترس همیشه برای نشان دادن خود راه خروجی مییافت.
* بههرحال هرکس به جایی تعلق دارد. هر یک از ما داستان زندگی مخصوص به خود را دارد، داستانهایی پر از پیچوخم که از راههای غیرمنتظرهای به هم گره میخورند.
* هر کس در زندگی مسیر خودش را دارد، و انتخابهای خودش را. اینکه چگونه دو نفر همزمان به مکانی کشیده میشوند، یک راز است.
* شاید باورش سخت باشد، اما چرخ دنیا پیوسته میچرخد و زندگی بیوقفه در جریان است.
مذهب همیشه برای خواب کردن مردم و بازداشتن آنها از شورش علیه اربابانشان بهکار گرفتهشده.
منطقهای که در آن بردگی اخلاقی و جسمی زنان به حد افراط کشیده شده است، چون اینها تحت ستم مالک، پدر، برادر و شوهر هستند. اینطرفها مالک برای زیردستانش همسر انتخاب میکند و زن جماعت درست توی خیابان زیر شلاق پدران حیوانصفت و شوهران مستشان میافتند و مردمی هم که شاهد این صحنهها هستند در کمال بیاعتنایی تماشا میکنند. این خوراکی برای تفکر است! ما باید کاری کنیم که انقلاب نه تنها به استثمار انسان از انسان که به استثمار زن بهدست مرد هم پایان بدهد و در کنار برابری طبقات، برابری جنسی را هم برقرار کند.
جنگ آخرزمان، ماریو بارگاس یوسا
The War of the End of the World, Mario Vargas Llosa
این نشانه هوشمندی است که بپذیریم ما هم به لطف و محبت، ثبات و راهنمایی نیاز داریم درست مثل آنچه کودکان ما نیاز دارند.
نخستین پرسشی که از شما در یک میهمانی میشود اولین تأثیر را میگذارد: "شغل شما چیست؟" این همان پرسش کلیدی است که همهچیز به آن بستگی دارد، اینکه احترام بیشتری به همراه آورد یا اینکه به شما گوجهفرنگی پرتاب کنند.
ما عادت کردهایم در هر چیز پیچیدهی خوش ساختی، نشانی از یک برنامهریزی استادانه بجوییم، شاید همین دلیل باور اکثر مردمی که تاکنون زیستهاند به وجود نوعی قدرت فوق طبیعی باشد.
بن معتقد بود لازمه هر کاری ثروت است. آیا میلیاردری که نیمی از ثروتش را به امور خیریه اختصاص میدهد به فردی بهتر از یک کشیش محلی بدل نمیگردد؟ اگر معیار خوب بودن انسانها تأثیری بود که بر زندگی دیگران میگذاشتند، آیا یک فرد پولدار بهتر از یک فرد معمولی نبود؟
آدم نکشتن بسیار آسان است، بسیار آسان، دزدی نکردن قدری مشکلتر است، چون گاهی انسان وسوسه میشود، پس تبعیت از این فرامین ساده نمیتواند شاهد محکمی بر ایمان باشد. فرامین پیچیده و سخت هرچند کاملاً بیهوده باشد اما تنها یک فرد حقیقتاً قوی یا باکیفیت، از پس آن برآید اصل اعتباربخشی پرهزینه است.