۱۳۹۶ مهر ۱۷, دوشنبه

#کتاب_نوشته: وردی که بره‌ها می‌خوانند، #رضا_قاسمی

خودم توی خیابان یا مترو، ایرانی‌ها را از نگاهشان می‌شناختم، از حالت بدن، انگار وزن سیاره‌ای سنگینی می‌کرد روی دوششان.

* سهمی که از ارث می‌بردند آن‌قدر ناچیز بود که، بعد از فوت شوهر، هیچ سقفی نمی‌ماند تا زیر آن بقیه‌ی عمر را بسر کنند. ناچار چند روزی خانه این پسر، چند روزی خانه آن دختر، آن‌قدر خفت و تنهایی را، زیر چادری فرسوده، با خود از این خانه به آن خانه می‌بردند تا روزی خدا دعایشان را مستجاب کند و اجل را بفرستد سراغشان.

وردی که بره‌ها می‌خوانند، رضا قاسمی
The Spell Chanted by Lambs, Reza Ghasemi

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

کتاب نوشته: زندگی در پیش رو، رومن گاری

او می‌گفت ترس مطمئن‌ترین متحد ماست و بدون آن خدا می‌داند چه بر سرمان می‌آید. #زندگی_در_پیش_رو، #رومن_گاری The Life Before Us, a Novel by Rom...