لحظههایی هست که دچار وحشت میشوم، اما این لحظهها میگذرند و وحشت، مثل جانوری دریایی که به جستجوی هوا به سطح آب بیاید و دور و برش را پر از کف کند، سرک میکشد اما دوباره به ژرفا برمیگردد.
اگر همهچیز از پیش مقدر شده باشد پس زندگی ما هم برای خودش معنایی دارد و از این فکر هولناک خلاصیم که وجود ما چیزی کاملاً تصادفی است و دلیلی برای آن وجود ندارد. بااینکه در آن صورت باید بدبینانه دست از هر کاری بشوییم، چون فکر و عمل همه بیمعنی میشود زیرا در هر حال همهچیز از پیش تعیینشده است و بودونبود ما اثری ندارد.
بسیاری از رویدادهای مهم زندگی ما در غیاب خودمان اتفاق میافتد.
سکوت هم برای خودش طنینی دارد که از طنین هر صدای دیگری دیرپاتر و ژرفتر است.
بچههای نیمه شب، سلمان رشدی
Midnight's Children, Salman Rushdie
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر