۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبه

۱۳۹۲ دی ۲۴, سه‌شنبه

اندوه روزها

ما اشیاء یا افرادی که ما را شاد می‌کنند به کنار خود جمع می‌کنیم، اما بعد از گذشت مدتی، یا آن‌ها عوض می‌شوند و یا ما عوض می‌شویم، و کم‌کم نه تنها شادمان نمی‌کنند بلکه باعث غم و اندوه می‌شوند. اما توهمی از امید به آینده و برگشتن اوضاع به قبل باعث می‌شود که ما آرام‌آرام این اندوه را تحمل کنیم، و در فضایی بین گذشته و آینده، در اندوه حال غرق شویم، تا زمانی که تبدیل به مردگان زنده‌ای می‌شویم که تنها کار آن‌ها گذران زمان است...

۱۳۹۲ دی ۲۱, شنبه

کتاب نوشته (پاییز پدرسالار، گابریل گارسیا مارکز)


برخلاف این سکوت که درون سرم وزوز می‌کند و با سروصدایش مرا بیدار می‌کند. همه‌اش در هراسم که نکند روی دیوار این نمایش ترسناک نقاشی شده باشم.

پاییز پدرسالار، گابریل گارسیا مارکز

۱۳۹۲ دی ۱۹, پنجشنبه

مشکل خوب بودن...

مشکل این نیست که مردم نمی‌خواهند خوب باشند، مشکل اصلی آن جایی است که در شرایط خاص نمی‌توانند خوب بمانند...

۱۳۹۲ دی ۱۵, یکشنبه

کتاب نوشته (پاییز پدرسالار، گابریل گارسیا مارکز)

به جز قلب فرسوده‌اش، هیچ روزنه‌ی دیگری در کار نبود و به جز یک صندلی راحتی بر روی ایوان بی چشم انداز، جای خالی او در جهان باقی نمی‌ماند...

پاییز پدرسالار، گابریل گارسیا مارکز

کتاب نوشته: انسان خداگونه: تاریخ مختصر آینده، یووال هراری

 مردم همواره در یک دور بی‌انتها، عقاید یکدیگر را تقویت می‌کنند. هر دوری از تأیید متقابل این تار بافته‌های معنا را بیش از گذشته در هم می‌تند،...