یک نفر بود که از بالای پشت بام به پایین افتاد، دو تا پاش شکست، یک چشش کور شد و یک دستش فلج شد؛ اما امیدش را از دست نداد...
تا بالاخره یک روز توانست دوباره به بالای پشت بام برود و این دفعه طوری پرید که مطمئن باشد می میرد
تا بالاخره یک روز توانست دوباره به بالای پشت بام برود و این دفعه طوری پرید که مطمئن باشد می میرد
چه غم انگیز.. امید هم حتی میتونه غم انگیز باشه...
پاسخ دادنحذفبرهان خلف بود،پارادوکس بود چی بود....
پاسخ دادنحذفما که نفهمیدیم ولی هر چی بود الاغی خفن بود!